سؤال میکنم، ار هست رخصت سخنی
که: چون تو تازه گلی کی رسد به همچو منی؟
مبالغه است و دریغست و حیف می آید
که همچو جان تو جانی اسیر حبس تنی
هزار جان مقدس فدای راه تو باد!
که پیش بنده بیایی چو روح در بدنی
قسم بذات شریف تو میخورم که: نبود
چو دوست سرو خرامان بجانب چمنی
هزار فتنه و آشوب دیده ام پیدا
بزیر زلف تو پنهان میان هر شکنی
سر از بزرگی و دولت ز آسمان بگذشت
چو یافتم بسر کوی یار خود وطنی
بکوی زهد رسیدم، نبود آنجا عشق
ولیک زاهد خود بین بسان اهرمنی
هزار شهر بگردیدم و ندانستم
مثال رنگ رخ او سهیل در یمنی
مرا که سیل تو بربود تا ابد برساند
به فیض فضل تو، فارغ ز گور و از کفنی
بوصل دوست رسیدم، چها که من دیدم!
درین مقام نماند حدیث ما و منی
بیا و قاسم بیچاره، جان و دل در باز
به پیش چهره زیبا و طلعت حسنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از saud به توصیف عشق و زیبایی خاصی میپردازد. شاعر از معشوق خود میپرسد که آیا اجازه دارد در مورد او سخن بگوید، چرا که او مانند گل زیباست و شاعر خود را در برابر او ناتوان میبیند. او ابراز میکند که جانش حاضر است فدای عشق معشوق شود، در حالی که او خود را اسیر جسم میداند. شاعر به هزار فتنه و آشوب اشاره میکند که در زیر زلف معشوق پنهان است و او احساس میکند که در هم نشینی با یار خود به حقیقتی بزرگ دست یافته است. در نهایت، او از معشوق دعوت میکند تا نزدیک شود و به او روح و جان ببخشد. به طور کلی، شعر به زیبایی و عشق عمیق شاعر اشاره دارد و نشاندهنده longing و اشتیاق او به معشوق است.
هوش مصنوعی: میپرسم آیا اجازه هست که حرفی بزنم: وقتی تو جوان و زیبا هستی، چگونه ممکن است کسی مثل من به تو برسد؟
هوش مصنوعی: متأسفانه، حرمت و ارزش وجود تو چه اندازه بالاست و چه حیف است که چنین روحی باارزش در قید و بند تن محدود شود.
هوش مصنوعی: جانهای مقدس بسیاری آمادهاند تا برای تو فدای شوند! ای کاش تو به سراغ بندهات بیایی، مانند روحی که در بدنی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من به وفاداری و عظمت تو سوگند میخورم که: مانند تو، سرو زیبا و خوشخرامی در کنار چمنی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در زندگیام هزاران مشکلات و آشوبها را تجربه کردهام، اما همه آنها را زیر زلف تو پنهان کردهام و در دل هر شکنی که به وجود آمده، جایی برای خود یافتهام.
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و منزلت بالا دست یافتم، از آسمان بالاتر رفتم و وقتی به کوی یارم رسیدم، احساس کردم که آنجا وطن من است.
هوش مصنوعی: به جایی که زهد و پارسایی حاکم بود، رسیدم، اما عشق آنجا وجود نداشت. با این حال، زاهدان خودبین و مغروری آنجا بودند که مانند شیاطین رفتار میکردند.
هوش مصنوعی: من هزاران شهر را گشتم، اما نتوانستم که زیبایی و درخشش چهره او را مشابهی پیدا کنم، مانند ستاره سهیل در یمن.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی به خاطر محبت و فیضی که از طرف معشوق به او رسیده، از نگرانیهای دنیوی مانند مرگ و کفن آزاد است. او به نوعی به سعادت و خوشبختیای درونی دست یافته که او را از غمهای زندگی و دغدغههای مرگ رهایی میبخشد. او احساس میکند که این فیض همیشگی و ابدی است و او را به سرنوشتی بهتر هدایت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی به وصل دوست رسیدم، چیزهایی را دیدم که فراتر از تصورم بود! در این جایگاه، دیگر از قصه من و تو خبری نیست.
هوش مصنوعی: بیا تا قاسم بیچاره با عشق و دلنگرانی به تماشای چهره زیبا و خوش قیافه تو بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.