گنجور

 
قاسم انوار

تربیت میکند مرا جانان

تهنیت می فرستم از دل و جان

بسر یار می خورم سوگند

که جزو نیست در مکین و مکان

گر ببینی حیات جان، بینی

عین آن یار در همه اعیان

چشم بگشای، تا عیان بینی

جمله مامور و جمله ما میران

بنده عشق یار مهرویم

بنده مأموم و عشق امام زمان

عقل سلطان ملک صورت شد

عشق سلطان جمله سلطانان

عشق سردار جمله دلها شد

سر نهادند سروران جهان

مست عشق تو شد دل و جانها

تا کجا رفت عقل سرگردان؟

قاسمی را بلطف خود بنواز

بنده تست آشکار و نهان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو زدوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من ز هر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی و بخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدو فروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه