گنجور

 
قاسم انوار

مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار

از هر طرف برآمد فریاد زینهار!

در سلک عاشقان بکرم آن حبیب دل

ما را شمار کرد، زهی لطف بی شمار

امسال نیز محرم سر خدا نشد

چون خواجه خوشدلست بافسانهای پار؟

اسرار دوست هر چه شنیدی امانتست

ای دل، اگر امینی، امانت نگاه دار

دریا و در شنیده ای، اما ندیده ای

دریای جان دلست و سخن در شاهوار

با پیشوای شهر بگویید: کای سلیم

با ترس سر میآر و درین کوچه سر مدار

تا چند سر بجهل برآری؟ مکن چنین

سر را بدل فرو بر و از دوست سر بر آر

ای جان من مکوش بهجران که بعد از این

دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار

قاسم بصد نیاز دل و شوق دوستی

مستان چشم تست، زهی چشم پر خمار!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام تر و سه‌یکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او اسیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه