تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بود
دل ما عاشق آن سرو روان خواهد بود
ما درین دیر مغان بهر نیاز آمده ایم
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
«من ر آنی » و « رألحق » چه سخن می گوید؟
تا تو پیدا نشوی یار نهان خواهد بود
واعظا، قصه تقلید، بمان روز وصال
پیش مستان سخن از عین عیان خواهد بود
تا تو از خلوت عز عازم صحرا نشوی
دل ما نعره زنان، جامه دران خواهد بود
تا نبینم رخ زیبای تو شادان نشوم
سینه پر سوز و دلم پر خفقان خواهد بود
قاسمی سر بفدای تو کند، کاندر وصل
سر ما بر تن ما بار گران خواهد بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وابستگی عمیقش به معشوق و مفهوم وصال میپردازد. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید تا زمانی که معشوق پیدا نشود، دل او پر از غم و درد خواهد بود. شاعر تأکید میکند که در جستجوی عشق، برای رفع نیازهای خود به مغان (معنویون) روی آورده و دلش به یاد معشوق خواهد سوخت. همچنین، او به اهمیت تجربه و درک مستقیم عشق میپردازد و از عواقب دوری معشوق سخن میگوید، به این معنا که بدون دیدار محبوب، دلش آرام نخواهد گرفت. شاعر همچنین به جانفشانی و فدای خود برای معشوق اشاره میکند، اگرچه تحمل آن بار سنگین عشق برای او دشوار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که صاحبنفسی در دنیا باشد، دل ما همچنان عاشق آن موجود زیبا و دلربا خواهد بود.
هوش مصنوعی: ما برای رفع نیازهایمان به این مکان آمدهایم و در نهایت، سرنوشت ما به خاک پای بزرگانی خواهد افتاد که در اینجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تا زمانی که تو پیدا نشوی و خود را نشان ندهی، حقیقت و واقعیت پنهان خواهد بود. اشاره دارد به اینکه درک و شناخت واقعیات در گرو حضور و شناخت یار و محبوب است. اگر او نباشد، همواره چیزی در پس پرده خواهد ماند و قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: ای واعظ، در روز وصال و دیدار حقیقی، صحبت از داستان تقلید بیمعنا خواهد بود و فقط حقیقتهای عینی به میان خواهد آمد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو از تنهایی و عزلت بیرون نیایی و به دنیای آزاد قدم نگذاری، دل ما در حال درد و ناله خواهد بود و نمیتواند آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره زیبای تو را نبینم، شاد نخواهم بود و سینهام پر از درد و دلم پر از اضطراب خواهد بود.
هوش مصنوعی: قاسمی تمام وجودش را فدای تو میکند، زیرا در صورت وصال، سنگینی محبت تو بر جان ما تحملناپذیر خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مدار فلک و دور جهان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود
بر من خسته نظر گر فکنی از سر لطف
اثر همت صاحب نظران خواهد بود
دیده تا بر قد آن سرو روان بگشایم
[...]
تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود
سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود
حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه
[...]
هرکجا می گذرد دوست، فغان خواهد بود
خاطر اندر پی آن سرو روان خواهد بود
چیست این نور تجلی که جهان را بگرفت؟
اول و عاقبت کار همان خواهد بود
سر ببازم به هوای تو که مسکین توام
[...]
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سرما خاک ره پیر مغان خواهد بود
تازقطنی و قدک نام و نشان خواهد بود
تنم از شوق شمط جامه دران خواهد بود
برزمینی که در وصندلی رخت نهند
[...]
خاک ره خواست سرم یار و چنان خواهد بود
هرچه او بر سر ما خواست همان خواهد بود
جان من رفتی و چون صورت بیجان برهت
چشم من تا بقیامت نگران خواهد بود
میروی سرو من از دیده و جانی که مراست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.