آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
ناگاه تجلی جلالی اثری کرد
از روزنه روز شب تار برآمد
از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت
ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد
منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود
آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد
وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد
با خرقه برون رفت و بزنار برآمد
جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود
چون روی ترا دید،همه کار برآمد
چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه
از جمله جهت نعره ستار برآمد
ما منتظر دولت دیدار تو بودیم
ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد
قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی
چون نور رخش از در و دیوار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و حضور یار محبوب اشاره دارد. شاعر به توصیف لحظهای میپردازد که محبوب ناگهان ظاهر میشود و نور و جلالش همه جا را پر میکند. از آنجا که محبوب با لباس خاصی (خرقه) از خانه خارج میشود، تاثیر او بر دنیای اطرافش واضح و محسوس است. شاعر از احوالات خود و پیچیدگیهای زندگیاش میگوید که با دیدن محبوب، همه چیز به سامان میآید. در نهایت، به نوعی انتظار و آرزوی وصال محبوب اشاره میکند و این که نور او از هر سو میدرخشد و نمیتوان به سادگی او را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: ناگهان آن دوست به بازار آمد و از هر سو نورهایی مانند مشرق برپاشید.
هوش مصنوعی: ناگهان جلوهای از عظمت و شکوه نمایان شد و از روزنهای در تاریکی شب نور روشنی طلوع کرد.
هوش مصنوعی: وی از خانه خارج شد و ناگهان در لباس خرقه، در کنار جمع نیکان و افراد برتر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: منصور کجا بود؟ و نمیدانم او در چه حالی بود آن لحظه که فریاد «من حقیقت هستم» از بالای چوبهدار بلند شد.
هوش مصنوعی: وصف او را نمیتوان بیان کرد، زیرا که از نظر پنهان شد. او با لباس درویشی بیرون رفت و به زنجیر درآمد.
هوش مصنوعی: زندگی من با تمام مشکلات و دشواریهایش پر بود. اما وقتی تو را دیدم، همه چیز سامان گرفت و همه چیز در مسیر درست خود قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی موهای تو صورتت را پوشاند، ناگهان از همه سو صدای ستاره بلند شد.
هوش مصنوعی: ما منتظر بودیم تا تو را ببینیم و ناگهان نشانهای از وصالت مانند پرچمی از کوه بیرون آمد.
هوش مصنوعی: قاسم، تو نمیتوانی به راحتی کنار بروی و از دیگران فاصله بگیری، چرا که زیبایی چهرهات همانند نوری است که از دیوار و در به بیرون میتابد و همه جا را روشن میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.