گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

آن یار چو ناگاه ببازار برآمد

از هر طرفی مشرق انوار بر آمد

ناگاه تجلی جلالی اثری کرد

از روزنه روز شب تار برآمد

از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت

ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد

منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود

آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد

وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد

با خرقه برون رفت و بزنار برآمد

جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود

چون روی ترا دید،همه کار برآمد

چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه

از جمله جهت نعره ستار برآمد

ما منتظر دولت دیدار تو بودیم

ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد

قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی

چون نور رخش از در و دیوار برآمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

روزی بت من مست به بازار برآمد

گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فرو شد

صد شیفته را از غم او کار برآمد

رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر

[...]

عطار

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

[...]

عراقی

ناگه بت من مست به بازار برآمد

شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان

زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه