عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
تا چشم زدم عشق ز دیوار برآمد
یک لحظه نقاب از رخ زیبات براندند
صد دلشده را زان رخ تو کار برآمد
یک زمزمه از عشق تو با چنگ بگفتم
صد نالهٔ زار از دل هر تار برآمد
آراسته حسن تو به بازار فروشد
در حال هیاهوی ز بازار برآمد
عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت
ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد
یوسف ز می وصل تو در چاه فروشد
منصور ز شوقت به سر دار برآمد
ای جان جهان هر که درین ره قدمی زد
کار دو جهانیش چو عطار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که درباره عشق و جذبهای که از آن ناشی میشود، صحبت میکند. شاعر به زیبایی و قدرت تأثیرگذار عشق اشاره میکند و میگوید که این عشق فراتر از مرزها و زمانهاست. او به شبزندهداری در صومعهها و نالههای عاشقانهای که از دل برمیخیزد، اشاره میکند. شاعر بیان میکند که در تلاش برای ترک عشق، ناگهان عشق سربرآورده و او را اسیر خود کرده است. همچنین به تأثیر عشق بر انسانهای مختلف و حتی بر شخصیتهای مذهبی و تاریخی میپردازد و میگوید که هیچکس نمیتواند از این عشق فرار کند. در نهایت، او عشق را عاملی میداند که زندگی و جهان را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عشق تو از سرزمینهای دوری چون سقسین و بلغار به گوش همه رسیده و فریاد آن بر کافران نیز بلند شده است.
هوش مصنوعی: در نیمههای شب، افرادی در صومعهها مشغول یاد و ذکر تو بودند، و از بتها و مجسمههای لات و عزی، صدای اعتراف و نالهای بلند شد.
هوش مصنوعی: گفتم که در عشق توبه میکنم و از آن دست میکشمت اما به محض اینکه چشمانم را بستم، عشق دوباره به سراغم آمد.
هوش مصنوعی: یک لحظه، پردهای که بر چهرهی زیبایت بود کنار رفت و این باعث شد که صد دل عاشق، تحت تاثیر زیبایی تو قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: من با چنگ به عشق تو نغمهای سر دادم و از دل هر تار آن، صدای نالههای زاری بلند شد.
هوش مصنوعی: زیبایی تو در بازار دلها همچون کالایی باارزش عرضه میشود و در میان شلوغی و هیاهوی آن، مانند نگینی درخشانی به چشم میآید.
هوش مصنوعی: عیسی در حین راز و نیاز خود، به خاطر تسبیحش احساس شرم کرد. ترسا (مسیحی) از نشانههای دین خود مثل صلیب و زنار (نوار دور کمر) در امان بود.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر وصال تو در چاه افتاد و منصور نیز به خاطر عشق به تو به دار آویخته شد.
هوش مصنوعی: ای جان عالم، هر کسی که در این راه گام بردارد، کارهایش در دو جهان چون عطار پیشرفت خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
ناگاه تجلی جلالی اثری کرد
از روزنه روز شب تار برآمد
از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.