گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

باز، ز خم باده های ناب بر آمد

ناله زار از دل رباب بر آمد

بست نقابی بر آن جمال دل افروز

نور جمالش از آن نقاب بر آمد

هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست

از در و دیوار آفتاب بر آمد

محتسبان جان و دل ز دست بدادند

یار ببازار احتساب بر آمد

حسن تو یک جلوه کرد،در همه عالم

ناله حیرت ز شیخ و شاب بر آمد

عقد گرفتند از الوف بآحاد

کار جهانی از آن حساب بر آمد

عشق تو بر جان ناتوان نظری کرد

بانگ بلنداز ده خراب بر آمد

صورت حسنی ازین میانه چو برخاست

قشر برنگ همه لباب برآمد

قاسمی از دل بشست دست،که آن یار

بر سر بازار بی حجاب بر آمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجوی کرمانی

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

شاهد سرمست من ز خواب برآمد

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت

ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

پیش جمالش زرشک ماه فروشد

[...]

جلال عضد

شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد

بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد

مه چو نهان شد درآمد از در من دوست

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

طرّه عنبرشکن به دست صبا داد

[...]

صائب تبریزی

غنچه مستور از نقاب برآمد

گل ز پریخانه حجاب برآمد

برخوری از عمر کز نظاره رویت

عمرسبکسیراز شتاب برآمد

از غم روی که آه سردسحرگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد

عقل گمان کرد کافتاب برآمد

کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد

کز گل قبرم پر عقاب برآمد

تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش

[...]

وحدت کرمانشاهی

ترک من از خانه بی‌حجاب برآمد

ماه صفت از دل سحاب برآمد

عاقبتم شد وصال دوست میسر

دیده بختم دگر ز خواب برآمد

عشق ندانم چه حالت است که از وی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه