باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد
بست نقابی بر آن جمال دل افروز
نور جمالش از آن نقاب بر آمد
هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست
از در و دیوار آفتاب بر آمد
محتسبان جان و دل ز دست بدادند
یار ببازار احتساب بر آمد
حسن تو یک جلوه کرد،در همه عالم
ناله حیرت ز شیخ و شاب بر آمد
عقد گرفتند از الوف بآحاد
کار جهانی از آن حساب بر آمد
عشق تو بر جان ناتوان نظری کرد
بانگ بلنداز ده خراب بر آمد
صورت حسنی ازین میانه چو برخاست
قشر برنگ همه لباب برآمد
قاسمی از دل بشست دست،که آن یار
بر سر بازار بی حجاب بر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیبایی است که به صورت نمادین و با زبانی عاطفی بیان شده است. شاعر از بادههای ناب و نالههای دلانگیز سخن میگوید که از قلب رباب برمیخیزد. زیبایی دلافروز معشوق در پس نقابی مخفی است که نور او از آن بیرون میزند. شاعر اشاره میکند که هستی او در حال جستوجو و تلاطم است و آفتاب از در و دیوار میتابد. محبان و محتسبها بیتابی میکنند و عشق معشوق در دلها اثر میگذارد. زیبایی بینظیر معشوق همه جا را تحت تأثیر قرار میدهد و نالههای حیرت از دلسوختگان بلند میشود. در نهایت، عشق به صورت صریح و شفاف از پردهها بیرون میآید و جهانی از این عشق شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: صدای نالهی دلزده و غمانگیزی از دل نغمهساز برمیخیزد که ناشی از نوشیدن بادههای خالص و ناب است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای او با یک نقاب پوشیده شده است، اما نور و درخشش زیباییاش از آن نقاب نیز سر برآورده است.
هوش مصنوعی: وجود ما به مانند حجابی نازک است که وقتی نور آفتاب از میان در و دیوار بالا میآید، به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: نگهبانان اخلاق و دین، جان و دل خود را از دست دادند و عشق من به بازار آغوش باز کرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو یک بار خودش را نشان داد و در تمام جهان، همه از شیخ و جوان، به حیرت و شگفتی افتادند.
هوش مصنوعی: عقدی میان افراد برقرار شد و بر اساس آن، کار جهانی به نتیجهای مشخص رسید.
هوش مصنوعی: عشق تو به وجود ضعیف من توجهی کرد و صدای بلندی مانند صدای ویرانهها از دل من سر زد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبایی از میان افراد حاضر نمایان شد، روشنایی و جذابیت آن همه متوجه او شد و دیگران تحت تأثیر قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: قاسمی از دل خود دل کند و دست به کار شد، چون آن دوست بیحجاب در میان بازار ظاهر شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
پیش جمالش زرشک ماه فروشد
[...]
شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد
بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد
مه چو نهان شد درآمد از در من دوست
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
طرّه عنبرشکن به دست صبا داد
[...]
غنچه مستور از نقاب برآمد
گل ز پریخانه حجاب برآمد
برخوری از عمر کز نظاره رویت
عمرسبکسیراز شتاب برآمد
از غم روی که آه سردسحرگاه
[...]
نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد
عقل گمان کرد کافتاب برآمد
کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد
کز گل قبرم پر عقاب برآمد
تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش
[...]
ترک من از خانه بیحجاب برآمد
ماه صفت از دل سحاب برآمد
عاقبتم شد وصال دوست میسر
دیده بختم دگر ز خواب برآمد
عشق ندانم چه حالت است که از وی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.