گنجور

 
خواجوی کرمانی

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

شاهد سرمست من ز خواب برآمد

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت

ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

پیش جمالش زرشک ماه فروشد

وز شکن زلفش آفتاب برآمد

صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند

قرص مه از عنبرین حجاب برآمد

عکس رخش چون در آب چشم من افتاد

بوی گل و نفحه ی گلاب برآمد

مردم چشمم بآب نیل فروشد

کان خط نیلوفری ز آب برآمد

وقت صبوح از هوای مجلس عشّاق

زمزمه ی نغمه ی رباب برآمد

مجلسیانرا ز جام باده ی نوشین

کام دل خسته از شراب برآمد

خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند

از نفسش بوی مشک ناب برآمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

همین شعر » بیت ۲

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت

ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

حافظ

بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز

خروش و وِلوِله در جانِ شیخ و شاب انداز

جلال عضد

شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد

بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد

مه چو نهان شد درآمد از در من دوست

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

طرّه عنبرشکن به دست صبا داد

[...]

قاسم انوار

باز، ز خم باده های ناب بر آمد

ناله زار از دل رباب بر آمد

بست نقابی بر آن جمال دل افروز

نور جمالش از آن نقاب بر آمد

هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست

[...]

صائب تبریزی

غنچه مستور از نقاب برآمد

گل ز پریخانه حجاب برآمد

برخوری از عمر کز نظاره رویت

عمرسبکسیراز شتاب برآمد

از غم روی که آه سردسحرگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد

عقل گمان کرد کافتاب برآمد

کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد

کز گل قبرم پر عقاب برآمد

تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش

[...]

وحدت کرمانشاهی

ترک من از خانه بی‌حجاب برآمد

ماه صفت از دل سحاب برآمد

عاقبتم شد وصال دوست میسر

دیده بختم دگر ز خواب برآمد

عشق ندانم چه حالت است که از وی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه