ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
پیش جمالش زرشک ماه فروشد
وز شکن زلفش آفتاب برآمد
صبحدم از لاله چون گلاله برافشاند
قرص مه از عنبرین حجاب برآمد
عکس رخش چون در آب چشم من افتاد
بوی گل و نفحه ی گلاب برآمد
مردم چشمم بآب نیل فروشد
کان خط نیلوفری ز آب برآمد
وقت صبوح از هوای مجلس عشّاق
زمزمه ی نغمه ی رباب برآمد
مجلسیانرا ز جام باده ی نوشین
کام دل خسته از شراب برآمد
خواجو از آن جعد عنبرین چو سخن راند
از نفسش بوی مشک ناب برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. در آغاز شب، آفتاب میدرخشد و معشوق از خواب بیدار میشود. نرگس بیدار و سرمست، هیجان و شوق را به همراه دارد. جلوههای جمال معشوق، ماه را به زرشک میفروشد و زلفهایش به آفتاب میدرخشد. صبحگاه با عطر گلها و نفحات گلاب آغاز میشود و تماشای چهرهاش در آب، حس زیبایی را منتقل میکند. فضای مجلس عاشقان با نغمهها و شراب پر شده و دلهای خسته آرام میگیرد. در پایان، خواجو با طرز سخن گفتن خود، عطری همچون مشک ناب را منتشر میکند.
هوش مصنوعی: ماه غروب کرد و خورشید طلوع کرد، شاهد شاداب من از خواب بیدار شد.
هوش مصنوعی: نرگس، با حالت مستی و خواب آلود خود، بیدار شد و باعث شد هیاهویی در وجود شیخ و جوانان به وجود آید.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی او، زرشک ماه را به فروش میرسانند و از ظرافت و زیبایی زلفش، آفتاب طلوع میکند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، لالهها مانند گلهای زیبا شکوفا میشوند و ماه از پشت پردهای خوشبو و خوشرنگ ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: چهره زیبای او که در آب چشمانم منعکس شد، عطر گل و بوی گلاب را به همراه داشت.
هوش مصنوعی: مردم چشم من به آب نیل میفروشد، چون آن خط نیلوفر از آب بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: در هنگام صبح، از فضایی که مختص عاشقان است، صدای خوب و دلنشین نغمههای رباب شنیده میشود.
هوش مصنوعی: مردم مجلس با نوشیدن جامی از شراب لذت بخش، دل خسته خود را آرامش بخشیدند.
هوش مصنوعی: خواجو با موی خوشبو و زیبایش وقتی صحبت میکند، بوی خوش مشکی از دهانش به مشام میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۲
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز
خروش و وِلوِله در جانِ شیخ و شاب انداز
شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد
بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد
مه چو نهان شد درآمد از در من دوست
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
طرّه عنبرشکن به دست صبا داد
[...]
باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد
بست نقابی بر آن جمال دل افروز
نور جمالش از آن نقاب بر آمد
هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست
[...]
غنچه مستور از نقاب برآمد
گل ز پریخانه حجاب برآمد
برخوری از عمر کز نظاره رویت
عمرسبکسیراز شتاب برآمد
از غم روی که آه سردسحرگاه
[...]
نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد
عقل گمان کرد کافتاب برآمد
کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد
کز گل قبرم پر عقاب برآمد
تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش
[...]
ترک من از خانه بیحجاب برآمد
ماه صفت از دل سحاب برآمد
عاقبتم شد وصال دوست میسر
دیده بختم دگر ز خواب برآمد
عشق ندانم چه حالت است که از وی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.