دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد
جانم از مسکن تن روی بجانان دارد
بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم
جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد
دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان
روی چون ماه وسر زلف پریشان دارد
روی از کعبه مقصود نشاید پیچید
گر ره کعبه همه خار مغیلان دارد
در زمانی همه جاویدوخوش وزنده شوند
سایه ای گر بسر خاک غریبان دارد
مردم از پرده پندارهمه مست و خراب
دل ما مست خدا،سوزش عرفان دارد
من چه گویم؟که حکایت بصفت ناید راست
قاسم از مونس جان شکر فراوان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و longing گوینده به معشوق است. او به شدت دلتنگ و مشتاق حضور جانانش است و احساس میکند که جانش از تن جدا شده و تنها آرزوی وصال دارد. دل او به خاطر زیبایی معشوق و وضعیت سخت خود در عشق خراب است. او بیان میکند که ملاقات معشوق مانند رسیدن به کعبه است و حتی در سختیها و زحمتها، شوق و محبت او را رها نمیکند. همچنین، او اشاره میکند که مردم در عالم خیال مست و فراموشکارند و او تنها در عشق حقیقی غرق است. در نهایت، گوینده توانایی شرح حال واقعی عشق را ندارد و از عشقش به معشوق، شکرگزاری میکند.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشتیاق است و دلم خیلی علاقه دارد، جانم از این خانهی بدن جدا شده و به جانب محبوبان پرواز میکند.
هوش مصنوعی: در هر حال، عشق و محبت از محبوبم در جان من نفوذ کرده است. جانم به خاطر او زنده است و او هم از این جان برخوردار است.
هوش مصنوعی: دل بیچاره خراب است، زیرا گفتهاند که آن چهرهای که مانند ماه است و موهایش پریشان شده، بسیار زیباست.
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت کعبه و هدف خود نرود، هر جا که برود موانع و مشکلاتی وجود دارد. بنابراین بهتر است که به سوی هدف اصلی حرکت کند و از انحراف دوری کند.
هوش مصنوعی: در زمانی که همه جا پر از شادی و زندگی باشد، اگر سایهای از غم بر خاک غریبان بیفتد.
هوش مصنوعی: مردم در دنیای خودشان غرق در خیالات و توهمات هستند، اما دل ما به عشق و شناخت خداوند شاد و سرشار از سوز و اشتیاق عرفانی است.
هوش مصنوعی: من چه بگویم؟ که داستانی که میخواهم بگویم، به درستی بیان نمیشود. قاسم از دوست جانش بسیار قدردانی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لشکری یار من امروز سر آن دارد
که دلم همچو سر زلف پریشان دارد
لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله
آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد
چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید
[...]
هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد
جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد
شکر و پستهٔ خندان تو میدانی چیست
چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد
هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد
[...]
چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
دل من را لب پر شور تو بریان دارد
خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
[...]
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
[...]
این کهن دیر جهان کشته فراوان دارد
دم عیسی نفسی جو که دلش جان دارد
زوده نرم که اقلیم صفاهان دارد
تو مپندار که از معدن کتان دارد
در بر حجله پرزیورو کت رخت سیاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.