گنجور

 
قاسم انوار

دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد

جانم از مسکن تن روی بجانان دارد

بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم

جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد

دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان

روی چون ماه وسر زلف پریشان دارد

روی از کعبه مقصود نشاید پیچید

گر ره کعبه همه خار مغیلان دارد

در زمانی همه جاویدوخوش وزنده شوند

سایه ای گر بسر خاک غریبان دارد

مردم از پرده پندارهمه مست و خراب

دل ما مست خدا،سوزش عرفان دارد

من چه گویم؟که حکایت بصفت ناید راست

قاسم از مونس جان شکر فراوان دارد