گنجور

 
نظام قاری

بیا تا بی گل و صهبا نباشیم

که باشد گل بسی و ما نباشیم

در جواب او

اگر چون دکمه پابر جا نباشیم

قرین اطلس والا نباشیم

قبا را بند از والا ندوزیم

ببند منصب والا نباشیم

کتان دارد بگرما رونق از ما

چه کار آید کتان گرما نباشیم

زحیرت لنگر افزاید خود آن به

که بی لنگر درین دریا نباشیم

چنان خواهیم تنها را ملبس

که زیر رخت خود پیدا نباشیم

چر از خسروی خسرو نگردیم

زدارائی چرا دارا نباشیم

چو اطلس ساده دل باشیم قاری

ببند نقش چون کمخا نباشیم