تا دل سخن پذیر و سخن دلپذیر شد
جانرا ز وصل همنفسی ناگزیر شد
در جواب او
زآندم که در خریطه اطلس عبیر شد
خوشبوی گشت رخت و ببردلپذیر شد
گرمای گرم اگر نبود نیز داربه
تن را از وصل پیرهنی ناگریز شد
انکس که بر نهالی و کت خفت یکدمی
نگذشت هفته که ز اهل سریر شد
وان تن که او نیافت درین سرنخ نسیج
رختش بخلدسندس خضر حریر شد
از عشق وصل خرمی و چکمه و نمد
جبه جوان بر آمد و در پنبه پیر شد
دستار کوچک ار چه بزرگی بسر نهاد
هر کس که آن بدید بچشمش حقیر شد
از خرقه و عصا و کلاهی گزیر نیست
گیرم بترک شخص چو شیخ کبیر شد
قاری زیمن اطلس و کمخا جهان گرفت
آری گل از روایح گل چون عبیر شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا عالم است امید کسی زو وفا نشد
تا خاک بود درد دلی را دوا نشد
کس دانه ای نیافت ازین خرمن کبود
تا همچو دانه بسته دام فنا نشد
دهر دو رنگ و چرخ دو کیسه چه کار کرد؟
[...]
بر من کنون که بی تو جهان تیره فام شد
ای شمع جان، در آی که روزم به شام شد
تو خوش به ناز خفته که عیشت حلال بادت
مسکین کسی که خواب به چشمش حرام باشد
هر مرغ شاد با گل و هر سرو در چمن
[...]
چون مرغ بسملم خبر ار ترک سر نشد
تیغ تو ریخت خونم و هیچم خبر شد
یعقوب هم بباخت دل و چشم بهر دوست
چشم و دلی که در سر کار نظر نشد
تا بخت ره بکعبه وصلت کرا دهد؟
[...]
غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد
غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد
نازل ز آسمان به زمین یک بلا نشد
کآن راقضا به حضرت او رهنما نشد
از ابتدای خلق جهان تاکنون کسی
از خاصگان چو وی به بلا مبتلا نشد
از شست دور سخت کمان کی جز او تنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.