گنجور

 
نظام قاری

دنیی آن قدر ندارد که براو رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

در جواب او

نیست تشریف لباسی که برو رشک برند

یاقد ناقص او را غم بیهوده خورند

نظر آنانکه نکردند بپشمین شلوار

الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند

زنده آنست که کردست کفن میت را

مرده آنست که رختی بعزایش ندرند

نرمه را که تو دیدی زعزیزی دستار

عاقبت گیوه شد و خلق برو میگذرند

رخت میت چو ببردند چه فکر آنانرا

که بیایند و قسم بر سر سی پاره خورند

من هنرهای در دگمه بگویم دخت

تا چو در جیب بیابند غنیمت شمرند

آنکسانی که میان بند و عقود دستار

نیک بندند بدانید که صاحب هنرند

نیست دایم جهه دوش تو سنجاب و سمور

دیگران درشکم مادر و پشت پدرند

قاری امروز گراینسانست برهنه فردا

صوف ودستار مگر بر سر قبرش بدرند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند

گرچه زیرند گهی جمله، همیشه زبرند

گر رقیبان به بصر تیز بوند از بر ما

این رقیبان سماوی همه یکسر بصرند

نامشان زی تو ستاره است ولیکن سوی من

[...]

منوچهری

بچگان ما مانندهٔ شمس و قمرند

زانکه همصورت و همسیرت هر دو پدرند

تابناکند ازیرا که دو علوی گهرند

بچگان آن بنسبتر که ازین باب گرند

مجیرالدین بیلقانی

ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند

پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند

شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند

قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند

نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند

[...]

ادیب صابر

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند

و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند

دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند

بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند

گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند

[...]

سعدی

دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه