گنجور

 
نظام قاری

دوش چون زلف شب بشانه زدند

رقم کفر بر زمانه زدند

در تتبع او

ریشه شده را بشانه زدند

رقم کفر بر زمانه زدند

نوبت جامه خواب را بسحر

طبل بالش زنان بخانه زدند

برق والا و شعله خسقی

از ته جامها زبانه زدند

بغچه را تخت صندلی دادند

پرده را سر بر آستانه زدند

چارقب را بپادشاهی رخت

کوس اقلیم پنجگانه زدند

نقش آماج داشت کمسان دوز

تیر سوزن بر آن نشانه زدند

قاری از بهر دفع سرما باز

ریش موئینها بشانه زدند