جان من جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
در جواب او
صد عرقچین فدای طایقه باد
هیچ از قالبش نیاید یاد
چشم عین البقر بقد خیاط
برسانادو چشم بد مرساد
تا چه کرد انکه نقش کمخابست
که درفتنه بر جهان بگشاد
انکه کز را نهاد بر بالا
دان که پیموده است یکسرباد
پنبه با قزبجفت هم رفتند
از میان ناگهان قصبچه بزاد
بقچه دربارگاه رخت بدید
پایه خویش و صندلی بنهاد
خرمی گر نبودی و فرجی
کی شدی روز عید(قاری) شاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به عشق و فداکاری اشاره دارد. شاعر به معشوق خود ابراز ارادت میکند و بیان میکند که هیچ چیز از دوستان او یاد نمیآورد. معشوق دارای ویژگیهایی است که در چشمانش نمایان است. شاعر در ادامه به رویدادهایی در جهان اشاره میکند و به آنهایی که در شرایط سخت بالا قرار گرفتهاند، امید میبخشد. در نهایت به اهمیت شادی و خوشی در زندگی اشاره میشود و اینکه بدون خوشی و سعادت، روزها هیچ معنایی ندارند.
هوش مصنوعی: جان من فدای تو باد، هیچکس از دوستانت به یاد تو نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که اگرچه بسیاری از عرقچینها (نوعی کلاه) برای گروهی از افراد فدای باد میشوند، اما هیچ نشانی از آنها در قالب و ظاهرشان باقی نمیماند. این به نوعی به زودگذر بودن و عدم تاثیر ماندگار بعضی چیزها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: چشم مثل چشمان گاو است و چون خیاط، اندازهاش را مشخص میکند و این چشم بد، به هیچ چیز نرسد.
هوش مصنوعی: آنکه خواب عمیق و پنهانی را تدبیر کرده، چه تأثیری بر بینش و روشنایی در دنیا خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: کسی که پایهای را بر میافرازد، بدانید که او یکدست و یکپارچه شده است.
هوش مصنوعی: پنبه و یک موجود دیگر به طور ناگهانی از میان همدیگر عبور کردند و در این حین، یک چنبری کوچک به وجود آمد.
هوش مصنوعی: در حضور مقام و منزلت خود، هرچه داشت را به نمایش گذاشت و بر جایگاه خود نشست.
هوش مصنوعی: اگر خوشحالی و خوشی وجود نداشت، آیا روز عید نیز به وجود میآمد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاد زی با سیاهچشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
[...]
هر که بود از یمین دولت شاد
دل بمهر جمال ملت داد
هر که او حق نعمتش بشناخت
میر مارا نوید خدمت داد
طاعت آن ملک بجا آورد
[...]
پادشاهی برفت پاک سرشت
پادشاهی نشست حورنژاد
از برفته همه جهان غمگین
وز نشسته همه جهان دلشاد
گر چراغی ز پیشِ ما برداشت
[...]
آن شنیدی که حیدر کرار
کافران کشت و قلعه ها بگشاد
تا نداد او دو قرص نان جوین
هفده آیت خداش نفرستاد
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده متابع رنگ
باز بینم شده مسخر خاد
نه به جز سوسن ایچ آزادست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.