گنجور

 
نظام قاری

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

در جواب او

مرا اگر چه ببسترلت کتان انداخت

ز روی صوف نظر بر نمیتوان انداخت

زخرمی که در آمد بسایه فرجی

قباکله نه عجب گربر آسمان انداخت

بزیر تیغ چو سنجابرا بدید اطلس

نمود یاری و خود را بروی آن انداخت

نبود شرب مجرح که بود زیر افکن

زمانه طرح نهالی نه این زمان انداخت

بحلقه زکمر بود در میان رمزی

قبا حدیث فسن چست در میان انداخت

ببر گرفته ام این جامه کهن چه کنم

نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت

چه غلغلست که قاری بچرخ ابریشم

بمدح تافته و شرب در جهان انداخت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت

دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
امامی هروی

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

که روز من به شب تیره در گمان انداخت

که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی

که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند

[...]

مجد همگر

چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت

زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت

جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

فزود رونق بستان عارضت کامسال

[...]

سعدی

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون‌خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

[...]

امیرخسرو دهلوی

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه