گنجور

 
غالب دهلوی

منع ما از باده عرض احتسابی بیش نیست

محتسب افشرده انگور، آبی بیش نیست

رنج و راحت بر طرف شاهد پرستانیم ما

دوزخ از سرگرمی نازش عتابی بیش نیست

خارج از هنگامه سر تا سر به بیکاری گذشت

رشته عمر خضر مد حسابی بیش نیست

قطره و موج و کف و گرداب جیحونست و بس

این من و مایی که می بالد حجابی بیش نیست

خویش را صورت پرستان هرزه رسوا کرده اند

جلوه می نامند و در معنی نقابی بیش نیست

شوخی اندیشه خویش ست سر تا پای ما

تار و پود هستی ما پیچ و تابی بیش نیست

زخم دل لب تشنه شور تبسم های تست

این نمکدان ها به چشم ما سرابی بیش نیست

نامه بر از پیشگاه ناز مکتوب مرا

پاسخی آورده است اما جوابی بیش نیست

جلوه کن منت منه از ذره کمتر نیستم

حسن با این تابناکی آفتابی بیش نیست

چند رنگین نکته دلکش، تکلف بر طرف

دیده ام دیوان غالب انتخابی بیش نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمس مغربی

ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست

گرچه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست

گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار

کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست

چون خطابی کرد با خود گشت پیدا کاینات

[...]

صائب تبریزی

روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست

موج را قسمت ز دریا پیچ و تابی بیش نیست

گرچه شد تنگ شکر ز احسان او هر چشم مور

روزی ما زان لب شیرین جوابی بیش نیست

آنچه از خون جگر در شیشه دارد آسمان

[...]

صغیر اصفهانی

آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش نیست

وانچه میخوانیش گردون پیچ و تابی بیش نیست

هیچکس کام مراد از بحر امکان تر نکرد

راستی چون بنگری عالم سرابی بیش نیست

مکنت و ثروت عیال و مال و ایوان و سرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه