گنجور

 
غالب دهلوی

سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است

بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است

انتظار جوله ساقی کبابم می‌کند

می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش است

گریه‌ات در عشق از تأثیر دود آه ماست

اشک در چشم تو آب و در دل ما آتش است

ای که می‌گویی تجلی‌گاه نازش دور نیست

صبر مشتی از خس و ذوق تماشا آتش است

بی‌تکلف، در بلا بودن به از بیم بلاست

قعر دریا سلسبیل و روی دریا آتش است

پرده از رخ برگرفت و بی‌محابا سوختیم

باده با دست آتش او را و ما را آتش است

هم بدین نسبت ز شوخی در دلت جا کرده‌ایم

فاش گوییم از تو سنگ است آنچه از ما آتش است

گریه‌ای دارم که تا تحت‌الثری آب است و بس

ناله‌ای دارم که تا اوج ثریا آتش است

پاک خور امروز و زنهار از پی فردا منه

در شریعت باده امروز آب و فردا آتش است

راز بدخویان نهفتن برنتابد بیش از این

پرده‌دار سوز و ساز ماست هرجا آتش است

گشته‌ام غالب طرف با مشرب عرفی که گفت

«روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است»

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است

چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است

رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم

راه عاشق در میان هفت دریا آتش است

چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام

[...]

عرفی

جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است

خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است

باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من

آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است

با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست

[...]

میرداماد

از تو ما را آب در جوی تمنا آتش است

عشق بازی چون مزاج باده گویا آتش است

ای معلم کشتی ما مشکل آید بر کنار

کاندر اقلیمی که مائیم آب دریا آتش است

ساغر از می بادت ای ساقی مرا معذور دار

[...]

صائب تبریزی

جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است

شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است

چشمه تیغ است آب روشن این صیدگاه

لاله بی داغ این دامان صحرا آتش است

در بساط سخت جانان غیر درد و داغ نیست

[...]

ابوالحسن فراهانی

بی‌گل روی تو بر ما جام صهبا آتش است

در نظر آب است اما در سویدا آتش است

دور از او تا جام بر لب می‌نهم می‌سوزدم

می که با او آب حیوان است تنها آتش است

جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالحسن فراهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه