دلم در ناله از پهلوی داغ سینه تابستی
بر آتشپاره ای چسبیده لختی از کبابستی
بهارم دیدن و رازم شنیدن برنمی تابد
نگه تا دیده خونستی و دل تا زهره آبستی
هجوم جلوه گل کاروانم را غبارستی
طلوع نشئه می مشرقم را آفتابستی
فغانم را نوای صور محشر هم عنانستی
بیانم را رواج شور طوفان در رکابستی
ز خاکم ناله می روید ز داغم شعله می بالد
رسیدی گرد راهستی و دیدی اضطرابستی
خطایی سر زد از بی صبری و شرمنده از نازم
به حسرت مردن استغنای قاتل را جوابستی
دلم صبح شب وصل تو بر کاشانه می لرزد
در و بامم به وجد از ذوق بوی رختخوابستی
زهی جان و دلم کز هفت دوزخ یادگارستی
خوشا پا تا سرت کز هشت گلشن انتخابستی
دلم می جویی و از رشک می میرم که در مستی
چرا زان گوشه ابرو اشارت کامیابستی
محبت در بلا اندازه می جوید مقابل را
کتان هوش را مر جلوه گل ماهتابستی
گلویم تشنه و جان و دلم افسرده هی ساقی
بده نوشینه دارویی که هم آتش هم آبستی
سپاس از جامگی خواران استغنای نازستی
شکایت از دعاگویان انداز عتابستی
نگویم ظالمی اما تو در دل بوده ای وانگه
دلی دارم که همچون خانه ظالم خرابستی
منال از عمر و ساز عیش کن کز باد نوروزی
به گلشن جلوه رنگینی عهد شبابستی
طفیل اوست عالم غالب دیگر نمی دانم
گر از خاکست آدم پای نام بوترابستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و درد و عشق شاعر است. شاعر از داغ دل و نالههای خود میگوید و اشاره به آتش و کباب دارد که نماد رنج و عذاب اوست. همچنین شاعر از زیبایی بهار و گلها صحبت میکند و این تضاد زیبایی و درد را لمس میکند.
او به وفور اورنگ عشق اشاره دارد و از شوق و علاقهاش به معشوق سخن میگوید، در حالی که با حسرت به جدایی و مشکلاتش نیز اشاره میکند. شاعر در نهایت به تضاد بین خوشی و غم و همچنین حسرت زندگی میپردازد و از گذر عمر و خاطرات گذشته یاد میکند.
در کل، شعر به عواطف عمیق انسانی، عشق، جدایی و زیباییهای زودگذر زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دلم از شدت درد و گله به ناله درآمده و شبیه شعله آتش شده که به تکهای داغ و کبابی چسبیده است.
هوش مصنوعی: بهار را میبینم و رازها را میشنوم، اما نگاه عاشقانهام به خاطر اشکها نمیتواند تاب بیاورد و دل من همچنان درگیر زیبایی و هیجان است.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی گل کنارم میآید، گرد و غباری که به وجود میآورد، شوق و سرخوشیام را بیدار میکند و مانند صبح تاریک، نور آفتاب به زندگیام میتابد.
هوش مصنوعی: شکایت و نالهام به اندازهای قوی است که صدای آن در روز قیامت نیز شنیده میشود و بیان من، شوری همچون طوفان را به همراه دارد که در پی خود میکشد.
هوش مصنوعی: من از خاک و رنج و دردهایم ناله میکنم، از داغ درونم شعلهور شدهام. تو که به اینجا رسیدی، در مسیر قدم گذاشتی و اضطرابم را مشاهده کردی.
هوش مصنوعی: از روی بیصبری اشتباهی کردم و اکنون به خاطر ناز و عشق تو شرمندهام. حالا حسرت مرگ به دلم افتاده و نمیدانم چگونه میتوانم به این درد و تنهایی فائق آیم.
هوش مصنوعی: دل من در صبح روشن به خاطر وصل تو به شدت میلرزد و تمام جایجای خانهام از خوشحالی و بوی لباست در وجد و شادمانی است.
هوش مصنوعی: آه از جان و دلم که نشانههایی از هفت دوزخ در خود دارم، اما خوشا به حالت که از پا تا سر فقط از هشت گلشن برگزیده شدهای.
هوش مصنوعی: دل من به دنبالت است و از حسادت به حال من میگرید، زیرا نمیدانم چرا در حال مستی به سمت آن ابروی دلفریب اشاره کردی و به موفقیت رسیدی.
هوش مصنوعی: عشق در سختیها به دنبال شدت و زیبایی است و در برابر آن، عقل و دقت نمیتواند به خوبی جلوهی زیبایی و روشنی را که مانند گل و نور ماه درخشان است، درک کند.
هوش مصنوعی: گلویم تشنه است و دلم غمگین، ای ساقی، جامی به من بده که هم شیرین است و هم تلخ، مانند دارویی که ویژگیهای مخصوص خودش را دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که از کسانی که در اوج قدرت و ثروت هستند، سپاسگزاری نمیشود و این موضوع باعث میشود که دیگران از آنها ناراضی و شکایت کنند. همچنین به نوعی انتقاد از افرادی است که دعای خیر میکنند ولی درست عمل نمیکنند.
هوش مصنوعی: نمیگویم که تو ظالمی، اما در دل من حضور داشتهای و دلی دارم که به اندازهی یک خانه ویران شده است.
هوش مصنوعی: از نگرانی درباره زندگی بپرهیز و از خوشیها لذت ببر، زیرا همانطور که نوشکفتهها در بهار درخشان و زیبا هستند، دوران جوانی تو نیز زیبایی و شادابی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: او چون منبع و سرچشمهٔ اصلی عالم است، دیگر نمیدانم که آیا موجودی مانند آدم از خاکستری بازمانده است یا نه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
بیا کی گویی: اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی: اندر دیدهٔ بیخواب خوابستی
سحابستی قدح گویی و می قطرهٔ سحابستی
[...]
گرازده فضل تو شاها یکی در آفتابستی
همانادر پرستیدنش هر کس را شتابستی
ور آن رادی که اندر دست تست اندر سحابستی
ز بارانش زمین پر گوهر و پر زرنابستی
وراین پاکی که اندرمذهب تست اندرآبستی
[...]
بیار آن میکه پنداری روان یاقوت نابستی
و یا جون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
بیا کیگویی اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی اندر دیدهٔ بی خواب خوابستی
سحابستی قدح گویی و می قطر سحابستی
[...]
تعالی الله چه روی است آن که گویی آفتابستی
و گر مه را حیا بودی ز شرمش در نقابستی
اگر گل را نظر بودی چو نرگس تا جهان بیند
ز شرم رنگ رخسارش چو نیلوفر در آبستی
شبان خوابم نمیگیرد نه روز آرام و آسایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.