گنجور

 
غالب دهلوی

بس که لبریزست ز اندوه تو سر تا پای من

ناله می روید چو خار ماهی از اعضای من

مست دردم ساز و برگ انتعاشم ناله است

بی شکستن برنیاید باده از مینای من

فصلی از باب شکست رنگ انشا کرده ام

می توان راز درونم خواند از سیمای من

رفتم از کار و همان در فکر صحرا گردیم

جوهر آیینه زانوست خار پای من

دانمش در انتظار غیر و نالم زارزار

وای من گر رفته باشد خوابش از غوغای من

بس که هامون از تب وتابم سراسر آتش ست

بر هوا چون دود لرزد سایه در صحرای من

زلف می آراید و از ناز یادم می کند

در خم آن طره خالی دیده باشد جای من

خاطر منت پذیر و خوی نازک داده ای

گر ببخشی شرمسارم ور نبخشی وای من

مدتی ضبط شرر کردم به پاس غم ولی

خون چکیدن دارد اکنون از رگ خارای من

در هجوم ظلمت از بس خویش را گم می کند

قطره در دریاست گویی سایه در شبهای من

حسن لفظ و معنیم غالب گواه ناطق ست

بر عیار کامل نفس من و آبای من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم

کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

نسیمی

آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من

ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من

آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع

کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من

اتحاد عین و غین عالم سر حروف

[...]

حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه