اگر بر خود نمی بالد ز غارت کردن هوشم
مر او را از چه دشوارست گنجیدن در آغوشم؟
نیم در بند آزادی ملامت شیوه ها دارد
شنیدم جامه رندان ترا عیبست می پوشم
نیرزم هیچ چون لفظ مکرر ضایعم ضایع
مگر کزلک کشد دست نوازش بر بر و دوشم
خدایا زندگی تلخ ست گر خود نقل و می نبود
دلی ده کز گداز خویش گردد چشمه نوشم
مرنج از وعده وصلی که با من در میان آری
که خواهد شد به ذوق وعده ای دیگر فراموشم
گر امشب میرم و در هفت دوزخ سرنگون غلتم
همان دانم که غرق لذت بی تابی دوشم
بخندم بر بهار و روستایی شیوه شمشادش
ز گل چینان طرز جلوه سرو قبا پوشم
بهار گلشن کوی توام مسپار در خاکم
چراغ بزم نیرنگ توام مپسند خاموشم
ادای می به ساغر کردنت نازم زهی ساقی
بیفشان جرعه بر خاک و ز من بگذر که مدهوشم
مرنج از من اگر نبود کلامم را صفا غالب
خمستان غبارم سر به سر دردیست سر جوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی احساسات عمیق و گاهی متناقض عاشقانه را بیان میکند. شاعر از خودخواهی و غم ناشی از عشق سخن میگوید و در عین حال به زیباییهای عشق و لذتهای آن اشاره میکند. او همچنین به آزادی، تنهایی و تلخی زندگی تأکید دارد و از وعدههای عشق و فراموشی آنها مینالد. شاعر به حسرت و دردی که عشق به او میدهد، اشاره کرده و در عین حال به زیباییها و لذتهای کوچک زندگی توجه دارد. در نهایت، او از زیباییهای معشوقش و رنجهای دلش میگوید و از اینکه چگونه عشق میتواند هر دو جنبه را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: اگر او از قدرت و تواناییام به خود نمیبالد، پس چرا برایش سخت است که در آغوشم بیافتد و احساسی از نزدیکی با من داشته باشد؟
هوش مصنوعی: نیمهم در دنیای آزادی، این را میدانم که انتقادهایی به شیوهها وجود دارد. شنیدهام که پوشیدن لباسهای رندان برای تو نقصی محسوب میشود، اما من این لباس را میپوشم.
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه نیرومندی ندارم، همچون کلمات تکراری که ضایع و بیفایدهاند، مگر آنکه دستی نرم و نوازشگر بر بدن و دوشم بکشد.
هوش مصنوعی: خدایا، زندگی به شدت سخت و ناگوار است. اگر چیزی مثل نقل و شراب وجود نداشت، دلی به من بده که از درد و رنج خود بتواند به شادی و خوشی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: از وعده وصالی که به من میدهی ناراحت نشو، چون ممکن است انتظار آن را داشته باشم، اما بهزودی به خاطر وعدههای جدید دیگر، آن وعده را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: اگر امشب بروم و در هفت دوزخ بیفتم، این را میدانم که در لذت و شوق دوشم غرق شدهام.
هوش مصنوعی: به بهار و زیباییهای روستایی میخندم و درختان شمشاد را به خاطر زیباترین گلها یادآوری میکنم، همچنین شیوهی خود را مانند سروهای بلند و خوشنما میپوشم.
هوش مصنوعی: بهار و زیبایی گلها در کوی تو را به من واگذار نکن. چراغ روشنایی جشن و شادی من، در دنیای فریب و نیرنگ توست و من دوست ندارم که در خاموشی و بیصدا بمانم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با ناز و ادای خود، می را در ساغر بریز. چه زیباست! به من جرعهای بده و از کنار من بگذر، چرا که قدرت تحمل ندارم و مدهوش شدهام.
هوش مصنوعی: اگر از من ناراحت نمیشوی، باید بگویم که سخنانم به راحتی درک نمیشود. در میانه ی این غبار و آشفتگی، تنها دردی وجود دارد که در دلِ من جوش میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم
به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم
بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش
اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم
چنانت دوست میدارم که با خود گشتهام دشمن
[...]
من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم
من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم
من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را
ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم
منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را
[...]
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
[...]
چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
ز بوی خون دل نظارگی را آب میسازم
به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم
جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون
[...]
بغل بر هم نمیآید ز ذوق آن برو دوشم
چه حسرتها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم
من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت
که می ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم
به راه بیخودیها آمد و رفت خوشی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.