گفتم ز شادی نبودم گنجیدن آسان در بغل
تنگم کشید از سادگی در وصل جانان در بغل
نازم خطر ورزیدنش وان هرزه دل لرزیدنش
چینی به بازی بر جبین دستی به دستان در بغل
آه از تنک پیراهنی کافزون شدش تردامنی
تا خوی برون داد از حیا گردید عریان در بغل
دانش به می درباخته خود را ز من نشناخته
رخ در کنارم ساخته از شرم پنهان در بغل
تا پاس دارد خویش را می در گریبان ریختی
خستی چو رفتی زان میش گل از گریبان در بغل
گاهم به پهلو خفته خوش بستی لب از حرف و سخن
گاهم به بازو مانده سر سودی زنخدان در بغل
ناخوانده آمد صبحگه بند قبایش بی گره
واندر طلب منشور شه نگشوده عنوان در بغل
با رخش سرهنگی روان کش خنجر و ژوپین به کف
وز پس جلو داری روان کش گوی و چوگان در بغل
می خورده در بستانسرا مستانه گشتی سو به سو
خود سایه او را ازو صد باغ و بستان در بغل
چون غنچه دیدی در چمن گفتی به گلبن کت ز من
چون رفته ناوک از جگر چون مانده پیکان در بغل؟
هان غالب خلوت نشین بیمی چنان عیشی چنین
جاسوس سلطان در کمین مطلوب سلطان در بغل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و احساسات عشق میپردازد. شاعر از اندوه و شادی در بغل یار سخن میگوید و به لحظات نزدیک بودن و جدایی از معشوقه اشاره میکند. بیان احساساتی چون تنگی و سادگی در وصال و دلنگرانی از عریانی و شرم در عشق، تصویری از پیچیدگیهای روابط عاطفی را به تصویر میکشد. همچنین، تصاویری از می و مستی، و لحظات نرم و شیرین عاشقانه در کنار معشوقه را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر به خطراتی که در این عشق نهفته است اشاره میکند و به نوعی احساس ناامنی و نظارت بیرحمانه بر زندگی عاشقانهاش را بیان مینماید.
هوش مصنوعی: گفتم که من از شادی نمیتوانم در آغوش تنگ جای بگیرم، اما او با سادگی و بیپروایی جانان را در آغوشم کشید.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و جذابیت آن شخص افتخار میکنم، کسی که با جرات و شجاعت خودم را تحت تأثیر قرار میدهد. حرکاتش به گونهای است که قلبم را به تپش میاندازد و لبخندش همچون چینی زیبا بر پیشانیاش جلوهگر است. احساس نزدیکی و همدلی در آغوشش حس میشود.
هوش مصنوعی: چقدر دردناک است وقتی که پوشیدن پیراهن تنگ باعث میشود فرد نتواند خود را به درستی بپوشاند و در نتیجه از شرم و حیا بیفتد و عریان شود. این اتفاق به نوعی نارضایتی و آسیب به سلیقه و هویت شخصی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: عقل و دانش به خاطر نوشیدن شراب، خود را از من پنهان کرده و با شرم، چهرهاش را نزدیک من ساخته است.
هوش مصنوعی: تو به خاطر خودت در گریبان مینوشی و وقتی که از آن میروی، میگویی که گل از گریبان به دستانت میرسد.
هوش مصنوعی: گاهی به پهلو دراز کشیدهام و از صحبت و گفتگو سکوت کردهام، و گاهی نیز سرم را بر بازوی معشوق گذاشتهام و گونهاش را در آغوش گرفتهام.
هوش مصنوعی: صبحانه به طور ناگهانی در حالی شروع شد که بند قبای او بدون گره بود و در جستجوی نشانهای از شاه، عنوانی را در بغلش نداشت که باز شده باشد.
هوش مصنوعی: با اسبش به میدان میآید و خنجر و سپر در دستانش دارد. از پشت، کسی او را تشویق میکند تا با توپ و چوگان در آغوشش بازی کند.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل و درخت و زیبایی، تو با نشاط و شادابی به این سو و آن سو میروی و در حالی که سایه خودت را میبینی، احساس میکنی که صد باغ و بستان را در آغوش داری.
هوش مصنوعی: زمانی که غنچهای را در چمن مشاهده میکنی، دلت برای گلی که از تو دور شده تنگ میشود. حالا احساس میکنی که چقدر درد و رنج در دل داری، مانند پیکانی که در جانت جا خوش کرده و نمیتواند خارج شود.
هوش مصنوعی: این ابیات به نوعی بیانگر نگرانی و تردید هستند. شاعر به کسی اشاره میکند که در تنهایی خود گرفتار لذتها و خوشیهاست، اما در عین حال باید مراقب باشد، چون در این لذتها ممکن است خطراتی وجود داشته باشد. به طور کلی، اینجا به این نکته اشاره میشود که حتی در دل خوشیها و تعطیلات نیز، مراقب دشمنان و نگاههای زیرکانه باشید که ممکن است در کمین باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میآید از سیر جگر آهم گلستان در بغل
یاس و تمنا در نفس امید و حرمان در بغل
ز آنسان که طفلان چمن دزدند گل از باغبان
آهم کند گلهای داغ از سینه پنهان در بغل
زین پیشتر گل میفشاند از خنده چاک سینهام
[...]
ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل
هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
هر حلقه زلف ترا صد ملک چین درآستین
هر پرده چشم ترا صد کافرستان در بغل
کی چشم گستاخ مرا راه تماشا می دهد
[...]
دارم دلی، اما چه دل، صدگونه حرمان در بغل
چشمی و خون در آستین، اشکی و طوفان در بغل
باد صبا از کوی تو، گر بگذرد سوی چمن
گل غنچه گردد، تا کند بوی تو پنهان در بغل
نازم خدنگ غمزه را، کز لذت آزار او
[...]
دارم دلی همچون جرس، پیوسته نالان در بغل
از داغ بر احوال خود، صد چشم گریان در بغل
کی از چمن یاد آورم من کز خیال روی او
چون حلقهٔ زلف بتان، دارم گلستان در بغل
صد چاک افتد همچو گل بر جیب من از هر نسیم
[...]
هر تار مژگانم بود موجیّ و عمّان در بغل
هر قطرة اشکم بود نوحیّ و طوفان در بغل
خوش مضطرب میآید از کوی تو باد صبحدم
دارد مگر بویی از آن زلف پریشان در بغل
هر شب چو گل چاک افکنم در جیب و روز از بیم کس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.