دل اسباب طرب گم کرده در بند غم نان شد
زراعتگاه دهقان می شود چون باغ ویران شد
گرفتم کز تغافل طاقت ما باج می گیرد
حریف یک نگاه بی محابای تو نتوان شد
تو گستردی به صحرا دام و از رشک گرفتاری
کف خاکم به رنگ قمری بسمل پرافشان شد
جنون کردیم و مجنون شهره گشتیم از خردمندی
برون دادیم راز غم به عنوانی که پنهان شد
بدین رنگست گر کیفیت مردن خوشا حسرت
لب از ذوق کف پای تو عشرتخانه جان شد
سراپا زحمت خویشیم از هستی چه می پرسی
نفس بر دل دم شمشیر و دل در سینه پیکان شد
فراغت برنتابد همت مشکل پسند من
ز دشواری به جان می افتدم کاری که آسان شد
چه پرسی وجه حیرانی که هنگام تماشایت
نگاه از بیخودیها دست و پا گم کرد و مژگان شد
ز ما گرم ست این هنگامه بنگر شور هستی را
قیامت می دمد از پرده خاکی که انسان شد
نشاط انگیزی انداز سعی چاک را نازم
به پیراهن نمی گنجد گریبانی که دامان شد
شب غربت همانا شیوه غمخواریی دارد
که هم در ماتم صبح وطن زلفش پریشان شد
قضا از ذوق معنی شیره ای می ریخت در جانها
نمی از لای پالایش چکید و آب حیوان شد
دلم سوزت نهان دارد ولی در سینه کوبیها
چراغی جسته از چشمش اگر داغی نمایان شد
چو اسکندر ز نادانی هلاک آب حیوانی
خوشا سوهن که هر کس غوطه در وی زد تنش جان شد
خدا را ای بتان گرد دلش گردیدنی دارد
دریغا آبروی دیر گر غالب مسلمان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و احساسات عمیق انسانی است. شاعر از نداشتن شادی و گرفتار شدن در مشکلات زندگی، به خصوص غم نان و روزگار سخت میگوید. او به ارتباط انسان با طبیعت و دشواریهایی که در زندگی روزمره با آنها مواجه است اشاره میکند. در عین حال، عشق و دلبستگی به معشوق و ناتوانی در فراموش کردن غمها را بیان میکند. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات زیبا، به پیچیدگیهای زندگی و تناقضات آن، از جمله شادی و غم، خردمندی و جنون، اشاره میکند و در نهایت به امید و آرزوهای انسانی نیز میپردازد. وجود تضادهایی چون غربت و وطن و شوق و غم، در شعر او کاملاً مشهود است.
هوش مصنوعی: دل که باید شاد باشد و به شادی بپردازد، اکنون در اسارت غم نان به سر میبرد. زراعتی که برای کشاورز باید مثمرثمر باشد، حالا به جای باروری و رونق، مثل باغی که به ویرانی رفته، خراب و بیثمر شده است.
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که در غفلت و بیتوجهی، قدرت من تحت فشار قرار میگیرد؛ یک نگاه بیپروا و بیتوجهی تو نمیتواند بر این حالتی که دارم، تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: تو در صحرا دام گستردی و از حسادت به وضعیت من، غبار زمین به رنگ پرندهای زخمی و پراکنده شد.
هوش مصنوعی: ما در عشق دیوانه شدیم و به خاطر آن معروف گشتیم. از روی عقل و خرد، راز غم را فاش کردیم، در حالی که آن را به شکلی پنهان کرده بودیم.
هوش مصنوعی: این ابیات به زیبایی مرگ و حسرت ناشی از آن اشاره دارد. شاعر به این نکته میپردازد که چگونه کیفیت مرگ میتواند شیرین و خوشایند باشد، بهطوری که احساس لذت از زندگی و ارتباط با معشوق به وجود میآید. در واقع، اشاره به لذت خاطر و خوشی ناشی از وجود محبوب و تأثیر آن بر روح و جان انسان دارد، بهطوری که زندگی به یک منزلت معنوی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: ما تمام وجودمان در زحمت و زحمت کشیدن است، پس از زندگی چه میپرسی؟ نفس ما همچون شمشیری بر دل نشسته و دل ما به یک پیکان تبدیل شده که در سینهامان فرورفته است.
هوش مصنوعی: کاری که به نظر دشوار میآمد و نیاز به تلاش و همت زیادی داشت، به خاطر سختیهایش، برای من طاقتفرسا بود و نمیتوانستم از آن فراغت داشته باشم. اما زمانی که بر روی آن کار تمرکز میکردم، ناگهان با سختیهایش کنار میآمدم و آن کار به نوعی آسان شد.
هوش مصنوعی: درست زمانی که به تماشای تو مشغول میشوم، به قدری غرق در شگفتی میشوم که دیگر نمیدانم چه کار کنم و چشمانم سرشار از احساسات میشود.
هوش مصنوعی: این موقعیت پرهیجان و شلوغی که ما شاهد آن هستیم، نشاندهنده یک شور و جنبش در هستی است. به نظر میرسد که تحولی عمیق در حال رخ دادن است؛ مانند قیامتی که از لایههای خاکی انسان به وجود میآید.
هوش مصنوعی: شادی و نشاطی که از تلاش و کوشش ناشی میشود، به قدری است که در یک پیراهن نمیگنجد؛ این شادی مانند دامن وسیعی است.
هوش مصنوعی: شب غربت با خود غم و اندوهی به همراه دارد که حتی در زمان صبح و هنگامی که به وطن فکر میکنیم، زلفهایش آشفته و بینظم میشود.
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت، از شوق و لطافت معنا، شیر خوشمزهای را در وجود انسانها میریخت و از لای تصفیه و پالایش، مایعی نیکو به وجود میآورد که جان آدمی را زنده میکرد.
هوش مصنوعی: در دل من احساس عمیقی نسبت به تو وجود دارد، اما وقتی در سینهام تپشهای دل را حس میکنم، نوری از چشمان تو میدرخشد و اگر دردی خود را نشان دهد، قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: مانند اسکندر، به خاطر نادانی از چشمه زندگی ساقط میشود. اما خوشا به حال کسی که در آن چشمه غوطهور شود، چرا که جانش نجات مییابد.
هوش مصنوعی: خداوند دلی دارد که دورش بیسبب میچرخید و افسوس که اگر کسی به دین اسلام روی آورد، آبروی دیر را تحت تاثیر قرار میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فَرّ باد فروردین جهان چو خلد رضوان شد
همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد
توانگر گشت و خوشطبع و جوان از عدل فروردین
اگر درویش و ناخوش طبع و پیر از جور آبان شد
حلی بست و حلل پوشید باز اندر مه نیسان
[...]
بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم
نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل
[...]
تنم از داغ حسرت رشک آتشگاه گبران شد
ز فیض نوبهار غم سراپایم گلستان شد
به آب عافیت گفتم غبار درد بنشانم
نظر در دیدهام اشک و نفس در سینه طوفان شد
به یاد گلرخی شب با حریفان میزدم ساغر
[...]
رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد
لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد
خط سبزی برون آورد لعل آبدار او
که از غیرت سیه عالم به چشم آب حیوان شد
در آن تنگ دهن زان عقد دندان حیرتی دارم
[...]
سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد
نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد
چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم
که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد
بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.