صاحبا ای که به میدان سخن دانی
چون تو یک مرد ندیدم که سوار آید
به هنر فخر نمایند و تو آن ذاتی
که هنر را به وجود تو فخار آید
چون لب لعل تو خواهد گهر افشانی
در دریای معانی به کنار آید
قلم است این به بنان دگران اندر
چون به دست تو رسد اژدرو مار آید
این چه کلک است به دست تو نگارنده
که به یک لحظه دو صد صفحه نگار آید
یا چو ماری است قوی چنگ ور باینده
که سوی لفظ و معانی به شکار آید
گرچه سحر است خط میر ولی هرگز
دیده ای سحر که با معجزه یار آید؟
گر به هر سال به یک بار و به یک هفته
گل به یک بار در ایام بهار آید
طبع تو پاک بهاری است که اندردی
صد هزاران گل هر لحظه به بار آید
داد معنی به مدیح تو همی دادم
اگر اوصاف تو در حد شمار آید
عاجزم من زثنا خوانی تو هر چند
در دلم خیل معانی به قطار آید
هم ثنای تو ثنائی به بیان آرد
مدحت مشک هم از مشک تتار آید
صاحبا هم ملکا نه به خدا دانم
که ترا این لقب و نسبت عار آید
دانی ای زبده احرارچه ها بر من
که همی زین فلک حادثه بار آید؟
من که فرسوده ایام خزانستم
چند گوئی که دگر فصل بهار آید؟
بی قراری است شعار فلک گردان
با من ار بر سر پیمان و قرار آید
روز و شب شعبده باز ندهمی با من
تا چه ها بر من ازین لیل و نهار آید؟
نخورم خمرش زین روی که سر تاسر
لذت خمرش با درد خمار آید
نچنم گل ز گلستانش زیرا
که گلش دائم با زحمت خار آید
تا که از گردش دوران جهان اندر
روز روشن را در پی شب تار آید
به دل روشنت ای روشنی دل ها
از غم دهر مبادا که غبار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و تعظیم هنری سخنور اشاره دارد که نویسنده او را فردی خاص و بینظیر میداند. نویسنده به ویژگیهای خاص این او به ذهنش میآید و کیفیت آثارش را با دیگر نویسندگان مقایسه میکند. او بیان میکند که هنر و سخن به واسطه وجود این شخص معنا پیدا میکند و به شکل زیبا و شاعرانهای از تواناییهای او در نویسندگی و بیان معانی گوناگون سخن میگوید. در ادامه، نویسنده از قدرت احساسات و تأثیرات زمان بر زندگیاش میگوید و از ناپایداری خوشیها و غمها شکایت میکند. در نهایت، او از دل روشن این فرد میخواهد که از غم و مشکلات زندگی در امان بماند.
هوش مصنوعی: دوست من، تو در هنر سخنوری چنان مهارتی داری که من هرگز مردی را ندیدهام که به خوبی تو به میدان بیفتد.
هوش مصنوعی: به هنر افتخار میکنند، اما تو خود اصل و منبعی هستی که هنر به وجود تو ارزش مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی لبان زیبا و قرمز تو میخواهند گوهرهای معنوی را آشکار کنند، در دریاچهی مفاهیم و معانی به کناری خواهند آمد.
هوش مصنوعی: اینکه وقتی قلم در دست تو قرار میگیرد، مانند اژدها یا مار میشود، به این معناست که قدرت و تاثیر آن به قدری زیاد است که میتواند به زندگی و سرنوشت دیگران شکل و جهت ببخشد.
هوش مصنوعی: این چه هنری است که تو به عنوان یک نویسنده داری که میتوانی در یک چشم به هم زدن دوصد صفحه را بنویسی؟
هوش مصنوعی: یا مانند ماری است که قوی و چنگالدار است، و در پی شکار واژهها و مفاهیم میباشد.
هوش مصنوعی: اگرچه خط شاعرانه زیباست، اما آیا تا به حال دیدهای سحری که با معجزهای همراه باشد؟
هوش مصنوعی: اگر هر سال یک بار و هر هفته یک بار گل در ایام بهار ظاهر شود، زیبایی و طراوت بهار دو چندان خواهد شد.
هوش مصنوعی: ذاتی زیبا و پاک تو همچون بهاری است که در آن هر لحظه دل هزاران گل شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: اگر اوصاف تو به حدی باشد که بشود آنها را شمارش کرد، من میتوانستم در توصیف تو شعر بسرایم.
هوش مصنوعی: من از ستایش تو ناتوانم، هرچند در دلم هزاران معنی و احساس وجود دارد که آماده بیان شدن است.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو به گونهای بیان میشود که هیچ توانی برای وصف کردن زیباییهایت وجود ندارد، درست همانطور که بوی خوش مشک از خودش به تنهایی نمیآید.
هوش مصنوعی: دوست من، من نه تو را در مقام خدا میدانم و نه میخواهم تو را به این مقام برسانم، چرا که ممکن است این عنوان و نسبت برای تو ناپسند باشد.
هوش مصنوعی: میدانی ای بهترین انسانهای آزاد، چه چیزهایی بر من خواهد گذشت که از این آسمان پر از حادثه به من میرسد؟
هوش مصنوعی: من سالهاست که در تنهایی و حزن سپری کردهام، دیگر چه چیزی میتوانی بگویی که دوباره فصل بهار خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرنوشت و زندگی پر از نوسان و بیقراری است، حتی اگر موضوعات یا وعدههایی که برای من مهم است، به ثبات و آرامش برسند.
هوش مصنوعی: در روز و شب، هنرمند شعبدهباز با من در حال نمایش است و نمیدانم در این شب و روز چه اتفاقاتی برای من خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از شرابش بنوشم، زیرا تمام لذتهایش با درد و عذاب ناشی از خماری همراه است.
هوش مصنوعی: من از گلستان او گل نمیچینم، زیرا هر گلش همیشه به همراه درد و سختی خارها به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: زمانی که روز روشن پس از شب تار ظاهر میشود، نشاندهندهی گردش و تغییرات جهان است.
هوش مصنوعی: ای دل روشن، تو که نور دلها هستی، نگذار غم و اندوه زمانه بر تو غبار بیفکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید
گل بیاراید و بادام به بار آید
روی بستان را چون چهرهٔ دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
روی گلنار چو بزداید قطر شب
[...]
این نبینی که چو هنگام بهار آید
شاخ خرم شود و غنچه به بار آید
نک بهار آمد و خندید گل سوری
که بخندد گل سوری چو بهار آید
همچنان مریم گلها شود آبستن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.