دامن وصل تو گر افتد به دست
پای به دامن کشم از هرچه هست
عشق توام چشم درایت بدوخت
مهر توام دست کفایت ببست
شوق رخت پردهٔ عقلم درید
سنگ غمت شیشهٔ صبرم شکست
رنگ رخت آب برونم ببرد
مشک خطت ریش درونم بخست
ای دلم از یاد دهان تو تنگ
ای سرم از ساغر شوق تو مست
چون تو گلی را دل و جان باغبان
چون تو بتی را دو جهان بتپرست
مهر تو در تن عوض جان خرید
عشق تو در بر به دل دل نشست
باز نگردیم ز حرف نخست
دست نداریم ز عهد الست
یار پریر و چو کمان کرد پشت
ناوک تدبیر برون شد ز شست
پای مرا بست و خود آزاد زیست
کرد مرا صید و خود از قید جست
جور ز صیاد جفاجو بود
ماهی بیچاره چه نالی ز شست
دام تو شد نام تو قاآنیا
باید ازین نام و ازین دام جست
وز مدد دادگر ملک جم
ساغر می داد نباید ز دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت به عشق و بیقراری ناشی از آن اشاره میکند. او میگوید اگر دامن وصال محبوب به دست من بیفتد، تمام وجودم را به او میسپارم. عشق او چشمانش را به دقت میدوزد و شوق وصالش عقل او را از کار انداخته است. دل او از یاد لبان محبوب تنگ و سرش از عشق او مست است.
شاعر محبوب را مانند گلی زیبا و بت پرست میداند که عشقش جانش را در قبال وجود او خریده است. او همچنین به عهد و پیمان اولیه اشاره میکند که دیگر به آن بازنگردد. عشق او را گرفتار کرده و او را در دام محبتش زندانی کرده است. در نهایت، شاعر به اینکه از ساغر می نباید غافل شود تأکید میکند و بیان میدارد که باید از این عشق و دام فریبنده بگریزد.
هوش مصنوعی: اگر دامن وصل تو به دستم برسد، از هر چیزی که باشد، پایم را به دامن تو میکشم.
هوش مصنوعی: عشق تو چشمانم را به دیدن تو عادت داده و ماه تو دستم را به حمایتی مطمئن بسته است.
هوش مصنوعی: علاقه و اشتیاق من به دیدن تو باعث شده که عقل و درک من تحتالشعاع قرار بگیرد و این غم و ناراحتی تو همچنان باعث شده صبر و تحمل من نیز از بین برود.
هوش مصنوعی: رنگ چهرهات مانند آب است که از من میگریزد و خط زیبایت مانند مشک، دل مرا تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: دل من به یاد سخنان تو دلتنگ است و سرم از شراب عشق تو مملو از نشاط و شوق شده است.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که دل و جان باغبان را تسخیر کرده، و همچنان به مانند بتی هستی که دو جهان به خاطر وجودت به پرستش تو مشغولند.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد تا جانم را به خاطر محبتت فدای بدنت کنم و این عشق در قلبم جا گرفته است.
هوش مصنوعی: ما از آغازِ کلام باز نخواهیم گشت، چون از پیمان ازلی چیزی در دست نداریم.
هوش مصنوعی: یار همچون پری است و وقتی که به کمان میرسد، پشت تیر و نقشهای از تدبیرش نمایان میشود و از دستش خارج میشود.
هوش مصنوعی: او پای مرا به بند کشید و خودش در آزادی به سر برد، من را گرفتار کرد و خود از هر گونه محدودیتی رهایی یافت.
هوش مصنوعی: ماهی بیچاره در دام صیاد گرفتار شده و به خاطر ستمی که بر او میرود، نمیتواند چه نالهای از خود بروز دهد. این نشان میدهد که وقتی کسی تحت فشار و ظلم قرار میگیرد، چقدر helpless و بیچاره میشود.
هوش مصنوعی: تور تو نام تو را به دام انداخته است، قاآنیا! باید از این نام و این دام رهایی یافت.
هوش مصنوعی: از کمک و الطاف خداوند، ملک جم باید همیشه جام می را در دست داشت و نباید آن را رها کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود و نبود آنچه بلندست و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
نیم شبی سیم برم نیم مست
نعرهزنان آمد و در در نشست
هوش بشد از دل من کاو رسید
جوش بخاست از جگرم کاو نشست
جام می آورد مرا پیش و گفت
[...]
من به عذاب اندرم، آری رواست
مجلس عالی به شراب اندرست
صبحدمان، ازمی گل بوی مست
همچو نسیم سحرازجا به جست
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
خانه بهم بر زده چون عهد ترک
[...]
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
غیرت تو گفت برو راه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.