شاعری امروز مر مراست مسلم
از شرف مدحت اتابگ اعظم
حضرت قایم مقام صدر قدر قدر
احمد عیسی خصال میر خضر دم
آنکه به رای رزین مربیگردون
وانکه به فکر متین مقوم عالم
خلق روان سیرتش روان مصور
خوی بهشت آیتش بهشت مجسم
ساحت گیتی ز جود اوست مزین
جبهت گردون به داغ اوست موسم
خرمن خرمن شکر زگفتش پیدا
دریا دریاگهر بهکلکش مدغم
دولت ایران برای اوست مخلد
ملکت سلطان به سعی اوست منظم
مجمرهٔ بزمش آفتاب منور
مشربه ی کاخش آسمان معظّم
رایتی از رای اوست بیضهٔ بیضا
آیتی از نطق اوست چشمهٔ زمزم
تربیتش سنگ را به مایه کند دُرّ
تقویتش مور را به پایهکند جم
از می انعام اوست روی امل سرخ
از پی اکرام اوست پشت فلک خم
علت غائی بود وجود جهان را
گرچه مؤخّر ولی به رتبه مقدّم
طبعکریمش به جود و جاه مخمّر
ذات سلیمش به روی و رای مسلم
ازکرمش آفتاب وکُرتهٔ زرین
از سخطش آسمان وکسوت ماتم
دوزخ با مهر اوست روضهٔ رضوان
جنت با قهر اوست قعر جهنم
با رخ او گل به رنگ تیرهتر از گِل
با کف اویم به سنگ طعنهبر از یم
ای بهگهر مهترین نتیجهٔ حوّا
وی به شرف اولین سلالهٔ آدم
اینت اشارت زکردگار پیاپی
اینت بشارت ز کردگار دمادم
کز تو یک اقدام و صد دیار مسخر
وز تو یک اقبال و صد اساس فراهم
شیر فلک امتثال امر ترا هست
روز و شب آمادهتر زکلب معلم
چرخ به چنگال قدرتت به چه ماند
روبهکی خسته در مخالب ضیغم
چنبر آفاق را جلال تو مرکز
قسمت ارزاق را نوال تو مقسم
ساعد مجد تراستگیهان یاره
رایت رای تراست گردون پرچم
خصم تشبّه کند به شخص تو لیکن
سفله نگرددکیا بهکسوت ملحم
پیر نگردد جوان به غازه و زیور
زشت نگردد نکو به یاره و خاتم
طینت احمد کجا و فکرت بوجهل
دعوت عیسی کجا و دعوی بلعم
باقل هرگز بهش نگردد حسان
مادر هرگز به بر نگردد حاتم
کوه دماوندکی چو حزم تو متقن
پشهٔ الوند کی چو حکم تو محکم
تاج سخا را کنوز کلک تو گوهر
بام سخن را رموز فکر تو سلّم
صدرا کس جز تو قدر من نشناسد
رومی داند بهای دیبهٔ معلم
رای تو میزان دانشست ولیکن
کوه بر سنگ او ز کاه بود کم
شکر خدا را که هستم از کرم تو
صاحب قدر منیع و صدر مکرم
منت بیمر خدای راکه ز جودت
خاطر درهم ندارم از پی دِرهم
کیسه پر آمودهام ز لؤلؤ لالا
کاسه بپیمودهام ز بادهٔ درغم
گه ز بت ساده خانه سازم بستان
گه ز بط باده خاطر آرم خرّم
چیست بط باده شعر بیغش شیوا
کیست بت ساده یار مونس همدم
هیچ کسم نیست جز ولای تو مونس
هیچکسم نیست جز ثنای تو همدم
حضرت دستور نیز ازکرم عام
در حق چاکرکند متابعت عم
مجلسش آموده از سران معزز
محفلش آکنده از مهان مخفم
صف به صف استاده پیر و کودک و برنا
کش بکش آماده ترک و تازی و دیلم
نیستبرش نام من چو وصفتو مجهول
نیست برش قدر من چو نعت تو مبهم
آری در وصف تست عاقله جاهل
آری در نعت تست ناطقه ابکم
بالله ازین به کسی سخن نسراید
جز که شود خاطرش به معجزه ملهم
خاصهکه از فرّ آفتاب قبولت
گشته کنون آسمانگرای چو شبنم
تا به جهان نام از جلالت سهراب
تا به زبان یاد از شجاعت رستم
رایض امر ترا به ساحتگیتی
تا ابد از صح و شام اشهب وادهم
عزم تو چون خنگ چرخ سایر و ساری
حزم تو چونکوی خاک ثابت و مبرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحب عادل وزیر شاه معظم
صدر خجسته پی عزیز مکرم
سرور عالم که هست از نیت نیک
عالمیانرا بشفقت پدر و عم
خرم و خوش باش کز قبل اوست
[...]
اذا کنت قوت النفس ثم هجرتها
فلم تلبث النفس التی انت قوتها
جان و جهانم تویی و گرت نبینم
یکسر بد روز باد جان و جهانهم.
چون چنبر عنبرین بنفشه در هم
گاهیش قدم فرق و گهی فرق قدم
هست امیدم که خاک پای تو گردم
بار خدایا بدین امید رسانم
گر سلسلهٔ زلفت در دور چنان پیچد
در پیچِ نماز خود دوزخ به دعا خواهم
روی سیه و موی سفید آوردم
چشمی گریان، قدی چو بید آوردم
چون خود گفتی که ناامیدی کفر است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.