ای زلف نگار ای حبشیزادهٔ شبرنگ
ای اصل تو از نو به و ای نسل تو از زنگ
ای مادر اهریمن و ای خواهر عفریت
ای دایهٔ پتیاره و ای مایهٔ نیرنگ
ریحان مگرت بوده پدر غالیه مادر
کت مانده به میراث از آن بوی و ازین رنگ
جادوی سیهکاری و جاسوس شب تار
دربان رخ یاری و درمان دل تنگ
یک حلقه پریشانی و یک سلسله شیدا
یک گله پرستویی و یک بادیه سارنگ
یک مملکت آشوبی و یک معرکه غوغا
یک طایفه ریحانی و یک قافله شبرنگ
میلاد تو در بربر و میعاد تو در روم
جولان تو در خلخ و میدان تو در گنگ
از تخمهٔ ریحانی و از دودهٔ سنبل
همشیرهٔ قطرانی و نوباوهٔ ارژنگ
اسپهبد زنگی و ولیعهد نجاشی
دارندهٔ چینی و طرازندهٔ ارتنگ
تاری ز تو وز نافهٔ تاتار دوصد تار
بویی ز تو و سنبل خودروی دوصد تنگ
چون دام همه پیچی و چون خام همه چین
چون دیو همه ریوی و چون زاغ همه رنگ
با عود پسر عمی و با مشک برادر
با غالیههمرنگی و با سلسله همسنگ
جادوی رسنسازی و هندوی رسنباز
دیوان را سالاری و دزدان را سرهنگ
آویخته با ماهی و آمیخته با گل
سوداگر سودانی و همسایهٔ افرنگ
هم سرکشی ای زلف سیه هم متواضع
با نخوت گلچهری و با لابهٔ اورنگ
صوفی صفتی ساخته از کبر و تواضع
باطن همه نیرنگی و ظاهر همه بیرنگ
بر ماه سراپرده زدستی مگر از عجب
خواهی که چو نمرود به معبود کنی جنگ
حامی تو به نفرین پدرگشته سیهروی
تا حشر نگونساری از آلایش این رنگ
حلق دل خلقیت به هر حلقه گرفتار
چون طایر پر ریخته کاویخته از چنگ
آیینهٔ رخسار نگار از تو صفا یافت
با آنکه سیهروی شود آینه از زنگ
اندام مهم نخل بلندست و تو عرجون
بالای بتم تاک ستاکست و تو پاشنگ
زنگی بچه فرهنگ و ادب هیچ نداند
چون شد که تو نهمار ادب گشتی و فرهنگ
صبر دل عشاق همی سنجی ازیراک
چون کفهٔ میزان ز دو سو بینمت آونگ
بالا زدهیی ساق چو زاهد که ز وسواس
دامان ز پس و پیش بگیرد به سر چنگ
یا چون دو غلام حبشی کز پی کشتی
سرپاچه بمالند و برند از دو سو آهنگ
از مردمک دیده اگر دوده نساید
نقاش نیارد که زند نقش تو بیرنگ
ما دردسر عشق تو داریم اگرچه
آسوده شود دردسر خلق ز شبرنگ
چون چنگ نکیسایی و هر موی تو از تو
آویخته چون تار بریشم ز بر چنگ
ای طرفه که نالان دل من در تو شب و روز
چون زیر و بم چنگ کشد هر نفس آهنگ
میزان رخ یاری و درکفهٔ تارت
صد تبت و تاتار نسنجند به جو سنگ
تقویم مه رویی و آویخته مویت
چون خط جداول به رصد نامهٔ جیسنگ
مانا که دل و جسم منت عاریه دادند
تاب و گره و عقده و پیچ و شکن و گنگ
تابد رخ یار از تو چو خورشید ز روزن
یا از شکن زلف شب تیره شباهنگ
یا تافته شمعی ز بر تافته فانوس
یا ساخته تاجی ز یکی سوخته اورنگ
یا برگ گل از غالیه یا نور ز سایه
یا مشتری از پنجره یا ماه ز پاچنگ
یا طینت دینی که برو حلقه زند کفر
یاگوهر فخریکه برو پردهکشد ننگ
مانی به غرابی که بود جفت حواصل
یا بچهٔ زاغیکه به شهباز زند چنگ
یا هندوی عریان که نشیند به دو زانو
از بهر ریاضت ز بر بتکدهٔ گنگ
یا زنگی حیران که نشیند بر مهتاب
یک دست به پیشانی و یک دست به آرنگ
یا طفل سبقخوان که بر پیر معلم
گردد گه تعلیم گهی راست گهی چنگ
یا عود قماری ز بر مجمر سیمین
یا مشک تتاری ز بر لالهٔ خود رنگ
یاگرد سپاه شه گیتی که گه کین
بر چهرهٔ خود پردهکشد تا دو سه فرسنگ
شهزاده فریدون ملک باذل عادل
کش بارخدا بر دو جهان کرده کنارنگ
دیوان ادب فرد کرم دفتر دانش
اکسیر خرد جوهر جان عنصر فرهنگ
تعویذ زمان حرز امان جوشن ایمان
اکلیل سخا تاج سخن افسر اورنگ
ایکز اثر عدل تو در موسمگرما
از شهپر شهباز کند مروحه تورنگ
آسایش ملک تو رسیدست به جایی
کز بأس تو در قافله افغان نکند زنگ
آمال ببالد چو تو بر تخت بری رخت
آجال بنالد چو تو بر رخش کشی تنگ
چون قلب همه روحی چون روح همه عقل
چون عقل همه هوشی و چون هوش همه سنگ
با صولت کاموسی و با دولت کاووس
با شوکت جمشیدی و با حشمت هوشنگ
گرکودک بخت توکند میل ترازو
نه گنبد گردون سزدش کفه ی نارنگ
آسیمه شود چرخ چو خنگ توکند خوی
دیوانه شود عقل چوکوس توکشد غنگ
درکاخ تو بر ابروی حاجب نبود چین
در قصر تو بر حاجب دربان نفتد زنگ
وین طرفه که گر حاجب کاخ تو شود پیر
از چهرهٔ او جود تو بیرون برد آژنگ
از جوهر رای توکس ار آینه سازد
آن آینه تا حشر مصفا بود از زنگ
با راستی عدل تو در عهد تو نقاش
از بیم نیارد که کشد صورت خرچنگ
با مهر تو نسرین دمد از پنجهٔ ضیغم
با عدل تو شاهین رمد از سایهٔ سارنگ
جود تو ز بسیاری بخشش نشودکم
چون دل که ز افزونی دانش نشود تنگ
با پنجهٔ حزم تو بود دست یقین شل
با جنبش عزم تو بود پای خرد لنگ
با تیغ درخشان تو آتش جهد از آب
با دست درافشان توگوهر دمد از سنگ
چون تیغ به دست توبود ولوله در روم
چون گرز به چنگ تو بود زلزله در زنگ
هرجاکه سنان تو بهکین شعله فروزد
خاک از تف او سوزد تا چندین فرسنگ
در حیّز اقبال تو امکان شده پنهان
در چنبر فتراک توگردون بود آونگ
از هستی تو زیب برد صورت امکان
بر منطق تو فخر کند دانش و فرهنگ
نصرت نشود جز به خم خام تو مفتون
دشمن نزید در بر فر تو به نیرنگ
فتحست پدیدار به هرجا زنی اختر
دولت دود از پیش به هر سو کنی آهنگ
از بأس تو بر جبههٔ افلاک فتد چین
وز بیم تو از چهرهٔ خورشید رود رنگ
بیحکم تو جریان قضا را نبود روی
با قدر تو گردون کهن را نبود سنگ
در دولت تو واصل دهرست همه فخر
وزکینه تو حاصل خصمست همه ننگ
نوباوهٔ عمرست بنانت بهگه بزم
همشیرهٔ مرگست سنانت به صف جنگ
نیوان وغا را شکنی برز به یکگرز
دیوان دغا را گسلی چنگ به یک هنگ
رمحت خلف عوج نماید به درازی
کش لجهٔ خون موج زند تا به شتالنگ
ابر ازکف جود تو اگر حاملهگردد
سنبل شکفاند ز زمینهای زراغنگ
در عهد تو شهباز بود مضحکهٔکبک
وز عدل تو ضرغام بود مسخرهٔ زنگ
شاها ملکا دادگرا ملک ستانا
دور از تو به جان هست مرا انده آونگ
تن خوار و روان زار و اجل یار و امل خصم
جان تفته و دلکفته و قد جفته و سر دنگ
با این همه از دور دهد چهر توام نور
چون مهر که از چرخ به یاقوت دهد رنگ
ابری تو و من خاککه با بعد مسافت
مست از تو مرا زیب و فر و زینت اورنگ
گر قرب عیان نیست ولی قرب نهان هست
با قرب نهان قرب عیان را نبود سنگ
دوریت ز من دوری معنی بود از لفظ
کز دیدهٔ سر دوری وز دیدهٔ سِرّ تنگ
هجر تو ز من هجرت دانش بود از مغز
هم در منی آنگه که به وصلت کنم آهنگ
جانی تو و من جسمکه با دوری صوری
هست از تو مرا هوش و حواس و هنر و سنگ
دورستی و نزدیک نهانستی و پیدا
زانسانکهبهتنتوش وبهسرهوش وبهدل سنگ
یا چون شرف عقل بهگفتار خردمند
یا چون اثر عشق در آهنگ شباهنگ
تا پیل و رخ و اس و شه و بیدق و فرزینا
دارندکشاکش همه در عرصهٔ شترنگ
بادا به سرت چتر زگیسوی مهی شوخ
بادا بهکفت تیغ ز ابروی بتی شنگ
احباب تو پیوسته رهین طرب و عیش
اعدای تو همواره قرین کرب و رنگ
سالی دو سه قاآنی اگر زنده بمانی
بیغاره بمانی زنی و طعنه به ارژنگ
ورکلک. تو زیغگونه همی نقش نگارد
زوداکه ز خجلت بدرد پردهٔ ارژنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف زیباییها و ویژگیهای محبوبی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات مختلف، چهره محبوب را میستاید و به ویژگیهای هزینهزا و زیبا مانند زلف سیاه، رنگهای مختلف و حالتهای خاص او اشاره میکند. همچنین به تضادها و تناقضات در شخصیت محبوب نیز پرداخته میشود، از جمله صفات همزمان سرکشی و تواضع.
شاعر در این اثر به تاریخ و جغرافیای مربوط به محبوب نیز اشاره میکند و به نقشهای مختلف او در جوامع و فرهنگهای گوناگون میپردازد. در نهایت، پیام عشق و زیبایی در همه ابعاد و جنبهها تجلی مییابد، و شاعر درگیر درد عشق و آرزوی وصال است.
این شعر نمایانگر احساسات عمیق و پیچیده عاشقانه نویسنده به محبوبش است.
هوش مصنوعی: ای زلف تو، ای زیبای سیاهچرده، اصل و نسب تو از نو به زیبایی است و نسل تو از زنگ و تیرهگی آمده.
هوش مصنوعی: تو ای مادر شیطان و خواهر موجودات پلید، دایهٔ نیرنگ و فریب.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ویژگیهای خاص یک فرد اشاره دارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگرچه نسلپروری و ریشه خانوادگی میتواند تأثیرگذار باشد، اما در نهایت اصل شخصیت و ویژگیهای فردی خود فرد اهمیت بیشتری دارد. بوی خوش و رنگ زیبا میتواند نشاندهنده میراث و ویژگیهای پدر و مادر باشد، اما در عین حال هر شخص باید ویژگیهای منحصر به فرد خود را داشته باشد.
هوش مصنوعی: ساحری که در دل شب فعالیت میکند و مانند یک جاسوس در تاریکی مخفی شده، بر دروازه چهره محبوب به نظاره مینشیند و به درمان دل آشفتهام میپردازد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف مجموعهای از احساسات و تصاویری از طبیعت میپردازد. او از یک حلقه احساس سردرگمی و یک زنجیره از عاشقانی که در پی هم هستند صحبت میکند. همچنین به زیبایی یک گله پرستو که در حال پرواز است و بادیهای که با زیبایی و لطافت خود در آن جا را توصیف میکند، اشاره مینماید. این تصاویر به خوبی نشاندهنده تضاد بین سردرگمی و زیبایی و عشق در دل طبیعت هستند.
هوش مصنوعی: در یک سرزمین پر از آشوب و هرج و مرج، گروهی از مردم خوب و پاک وجود دارند و در کنارشان دستهای از افراد با نشاط و پرشور نیز دیده میشود.
هوش مصنوعی: تولد تو در سرزمین بربرها و وعدهی ملاقات تو در سرزمین روم است، حضور و جلوهی تو در منطقهی خلخ است و میدان فعالیت و انحصار تو در سرزمین گنگ میباشد.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به مواد خام و طبیعت اشاره دارد. گویا از دانههای گیاه ریحان و دودهای که از سنبل به دست میآید صحبت میکند. همچنین به نوعی نسبت خانوادگی یا ارتباط بین چیزها را نشان میدهد، مانند برادر یا خواهر و نسل جدیدی که از آنها به وجود آمده است. در کل، این جمله نمادین به ترکیب عناصر طبیعی و تنوع آنها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اسپهبد زنگی و ولیعهد نجاشی، کسی که چینی را در دست دارد و به زیبا کردن ارتنگ مشغول است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و بوی نافهات، دوصد رشته عطر و خوشبوئی احساس میشود. زیبایی و جذابیت تو باعث میشود دوصد گلدان گل از عطر تو پر شود.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز را به دور خود بپیچی و در عین حال سادگی را حفظ کنی، مانند دیوانگی سردرگم شوی و مانند کلاغ، رنگها و تنوعها را در خود جای دهی.
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن شباهتها و همگونیهایی بین عناصر مختلف اشاره دارد. به نوعی، از عود و مشک به عنوان نمادهایی از زیبایی و عطر یاد میشود، و همچنین به شباهت رنگها و ویژگیها در دیگر عناصر مانند غالیه و سلسله اشاره میکند. در واقع، این جمله نوعی توصیف از ترکیب و همنشینی زیباییها است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توانایی و مهارتهای خاص افراد اشاره شده است. فردی که در فن رسنسازی و مهارت در استفاده از آن تخصص دارد، میتواند بر دیوانهها تسلط پیدا کند و در عین حال، دزدان را نیز تحت کنترل خود درآورد. به عبارت دیگر، تواناییهای خاص فرد باعث میشود که او بتواند بر مشکلات و چالشها غلبه کند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ترکیب زیبایی از طبیعت و فرهنگ اشاره میکند. او به فضایی اشاره دارد که در آن ماه و گل به هم آمیختهاند و آدمی از سرزمین سودان و همسایههای اروپایی در آن حضور دارند. این تصویرها نشاندهندهی تنوع و زیباییهای فرهنگی و طبیعی است.
هوش مصنوعی: سر و ضعفی را با زلف سیاه خود به نمایش میگذاری و در عین حال با ناز و زیباییات مانند گلها، متواضع و فروتن هستی.
هوش مصنوعی: این ابیات به توصیف شخصیتی میپردازد که به نوعی دچار دوگانگی و ریاکاری است. از یک سو، او خود را به عنوان یک صوفی و انسانی متواضع نشان میدهد، اما در باطن پر از خودبزرگبینی و کبر است. به عبارتی، ظاهر او فاقد رنگ و نقش واقعی است و همه چیز به نیرنگ و فریب کار کردن او بر میگردد. در واقع این شخص تلاش میکند خود را بهتر از آنچه که هست، نمایش دهد.
هوش مصنوعی: شاید از روی حیرت بخواهی با خداوندی مثل نمرود، که با ابراهیم جنگید، مبارزه کنی در حالی که به ماه پرده ای آویخته ای.
هوش مصنوعی: حامی تو، کسی است که به خاطر نفرین پدرش دچار بدبختی شده و تا قیامت از آلودگی این وضعیت رنج خواهد کشید.
هوش مصنوعی: دل و احساسات انسانها با هر گره و مشکل در زندگی در بند و گرفتارند، مانند پرندهای که در دام افتاده و نمیتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای محبوب، روشنایی و زیبایی را از تو به دست آورد، هرچند که آینه به خاطر تیرگی چهره، غبارآلود و کدر میشود.
هوش مصنوعی: اندام و ساختمان درخت نخل بزرگ و مهم است، و تو هم مانند آن، بر روی چوب خود ایستادهای و با وجود اینکه به نظر کوچک میآیی، اما در حقیقت میتوانی با قوت خود بر دیگران تأثیر بگذاری.
هوش مصنوعی: بچه زنگی هیچ چیز از فرهنگ و ادب نمیداند، اما تو چطور شدی که با اینکه به آن ادب و فرهنگ رسیدهای؟
هوش مصنوعی: صبر دل عاشقان را مانند کفهای از میزان میسنجی که از دو طرف در حال نوسان است.
هوش مصنوعی: ساقی بهقدری سرزنده و سرحال است که مانند زاهدی محتاط، دست خود را از وسواس پاک نگه میدارد و توجهش را به جلو و عقب معطوف نمیکند.
هوش مصنوعی: دو برده سیاه مانند اند که در پی کشتی ایستادهاند و از دو طرف به آن تمیز میکنند و به راه میافتند.
هوش مصنوعی: اگر در چشم من تاریکی نباشد، هیچ هنرمندی نمیتواند تصویر تو را بدون رنگ بکشد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق تو با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنیم، هرچند که این مشکلات برای دیگران کمتر میشود.
هوش مصنوعی: چون تارهای چنگ زیبا هستند و هر رشته مویت به تو متصل است، مانند رشتهای که از روی چنگ کشیده میشود.
هوش مصنوعی: ای زیبا، دل من همیشه در تو مینالد و هر لحظه مانند نغمهای که در زیر و بم ساز نواخته میشود، تکرار میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره محبوب به قدری زیاد است که معیاری برای سنجش آن وجود ندارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند با آن مقایسه شود.
هوش مصنوعی: تقویم زیبایی چهرهات و موهای آویزان تو، مانند خطوطی است که در جداول رصد ستارهها ترسیم میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دل و جسم انسان به یکدیگر وابستهاند و هر کدام ویژگیها و دشواریهای خاصی دارند. این وابستگی به تبادل احساسات و چالشهای زندگی اشاره دارد که میتواند شامل پیچیدگیها، تنشها و گرههای عاطفی باشد. به طور کلی، بیانگر ارتباط عمیق و گاهی دشوار میان روح و جسم است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره معشوق مانند خورشید از پنجره به بیرون بتابد یا از میان پیچ و تاب موی شب تاریک مانند آواز شباهنگ، دل من روشن و شاداب خواهد بود.
هوش مصنوعی: یا مانند شمعی هستی که از نور فانوس میتابد، یا همچون تاجی که از یک رنگ سوخته درست شده است.
هوش مصنوعی: همانطور که برگ گل از زیبایی و لطافت خاصی برخوردار است، یا نور خورشید که از سایهها عبور میکند، یا سیاره مشتری که از پنجرهی آسمان دیده میشود، یا نور ماه که از پشت پردهها تابیده، هر یک نماد زیبایی و روشنیاند.
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد میان دین و کفر اشاره دارد. در اینجا، صحبت از این است که آیا سرشت انسانی به گونهای است که به کفر میانجامد یا این که وجود او به گونهای است که به افتخار و ارزشهای والاتر مربوط میشود. به طور کلی، این ابیات به عمیقترین جوانب وجود آدمی و سرنوشت او در دو مسیر متضاد اشاره دارند.
هوش مصنوعی: مانند یک گنجشک که در کنار عقابی بزرگ زندگی میکند، یا بچه زاغی که به عقاب حمله میکند، نمادهایی از ناتوانی و عدم تناسب میان قدرت و ضعف هستند.
هوش مصنوعی: شخصی از هندوها که بدون لباس نشسته و به خاطر تمرینات معنویاش، در کنار معبد گنگ، به دو زانو نشسته است.
هوش مصنوعی: شخصی در شب مهتابی نشسته و در حالت تفکر به دور و بر خود نگریسته است. یک دستش را به پیشانی گذاشته و دست دیگرش را در حالتی آرام روی پایش قرار داده است. او در این حالت دچار حیرت و شگفتی است.
هوش مصنوعی: شاید کودک بازیگوشی باشد که در کنار معلم پیر خود درس میخواند و گهگاهی به نظم و ترتیب در میآید و گهگاهی هم به فعالیتهای شاد و بازی مشغول میشود.
هوش مصنوعی: یا عود خوشبویی که بر روی دُرّ نقرهای میسوزد، یا مشک خوشبو که بر روی گل لالهای نشسته است.
هوش مصنوعی: یا اگر سپاه شاه جهان حاضر شود که چند فرسنگ دورتر به جنگ آید، آن زمان نقاب خشم بر چهره خود میزند.
هوش مصنوعی: شهزاده فریدون، پادشاهی عادل و بخشنده است که تحت حمایت خداوند، زندگی را در دو جهان برای مردم سرشار از آرامش و زیبایی کرده است.
هوش مصنوعی: این شعر به تجلی و اهمیت دانش و فرهنگ اشاره دارد. شاعر از "دیوان ادب" و "دفتر دانش" سخن میگوید که نمادهای گرانبهایی از آگاهی و معرفت هستند. "اکسیر خرد" به قدرت و ارزش فکر و اندیشه اشاره دارد، درحالیکه "جوهر جان" و "عنصر فرهنگ" به عمق وجود انسان و تأثیر فرهنگ بر زندگی اشاره میکند. در مجموع، این عبارت نشاندهنده پیوند عمیق بین خرد، دانش و فرهنگ است که روح انسان را غنی میسازد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از جواهرات و زیورآلات اشاره دارد که هر یک نماد خاصی دارد. "جوهر ایمان" همانند سپری محافظ از زمان است و نشاندهنده امنیت و آرامش در اوضاع دشوار زندگی است. "اکلیل سخا" و "تاج سخن" به معنای برتری و عظمت در بخشش و کلام هستند و در نهایت "افسر اورنگ" به مقام و مرتبه والای کسانی اشاره دارد که به طور شایستهای در زندگی خود عمل میکنند و به دیگران خدمت میکنند. تمام این عناصر نشاندهنده ارزشهای مثبت انسانی و جایگاه آنها در زندگی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به واسطه عدالت تو، در فصل گرما پرندهای مثل شاهباز به پرواز در میآید، تو پرچم دار زیبایی و شکوهی.
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش سرزمین تو به نقطهای رسیده که دیگر از وضیعت ناگوار تو در راهها و سفرها صدایی بلند نخواهد شد.
هوش مصنوعی: آرزوها با وجود تو به اوج میرسند، اما وقتی لباس مرگ را بر تن کنی، دنیا به تنگی و اندوه خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: این متن به ارتباط عمیق و پیوستگی میان احساسات، عقل، و درک انسان اشاره دارد. به نوعی میگوید که قلب انسان مرکز احساسات است و روح به عنوان نیرویی زنده و حیاتبخش عمل میکند. عقل به عنوان ابزار تفکر و هوش نمایانگر توانایی در درک و تحلیل است. اما در نهایت، ممکن است این درک و هوش در مواردی به بیحسی و بیتحرکی تبدیل شود، همانند سنگ. این جمله در واقع یک چرخه از احساست تا سردی و بیتفاوتی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن شخصیتهای بزرگ و شجاع در تاریخ و اسطورههای ایرانی میپردازد. در آن به اشاره به توانمندی و قدرت کاموس، سلطنت کاووس، شکوه و عظمت جمشید و همچنین ارجمندی و احترام هوشنگ میشود. به طور کلی، این عبارت به تجلی ویژگیها و فضایل بارز حاکمان و شخصیتهای اسطورهای اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت تو بخواهد، باید هرچقدر که لازم است، به خاطر تو سنگینی و سبکی را بپذیرد و نه اینکه فقط به اندازهی گنبد آسمان بسنده کند.
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ زمان به هم بریزد و آشفته شود، دیوانگی و خوی ناپسند بر عقل حاکم میشود و این عقل نیز در چنین شرایطی گیج و مبهوت میشود.
هوش مصنوعی: در کاخ تو، ابروی نگهبان هیچگونه چین و چروکی ندارد و در قصر تو، بر دربان هیچ زنگی به صدا درنمیآید.
هوش مصنوعی: اگر دروازهبان کاخ تو پیر شود، جود و بخشش تو از چهرهی او به خوبی هویدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر از خرد و اندیشهات آینهای بسازند، آن آینه تا پایان دنیا صاف و زلال خواهد بود و هیچ زنگی نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: در حضور و برابری عدالت تو، هیچ هنرمندی از ترس نمیترسد که تصویر خرچنگ را بکشد.
هوش مصنوعی: با محبت تو، گل نسرین از دست یوزی بهاری میروید و با انصاف تو، شاهین از زیر سایهٔ پرندگان کوچک فرار میکند.
هوش مصنوعی: بخشش تو هیچگاه کم نمیشود، همانطور که دل به خاطر دانش زیاد تنگ نمیشود.
هوش مصنوعی: با قدرت و ارادهٔ تو، اساس یقین ضعیف و شکننده است و به خاطر حرکت و تلاش تو، پای خرد و هوش نیز به سختی پیش میرود.
هوش مصنوعی: با شمشیر درخشان تو، آتش از آب متولد میشود و با دستهای پرتوان تو، جواهر از سنگ بیرون میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ در دست تو باشد، در روم شور و هیاهو به پا میشود و وقتی که گرز در دست تو باشد، زمین در زنگ به لرزه درمیآید.
هوش مصنوعی: هر کجا که آتش خشم تو شعلهور شود، زمین به خاطر آن سوزش را تحمل میکند و تا مدتها تحت تأثیر این آتش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و فرصت تو، امکانها بهطور پنهانی در دام تو قرار گرفتهاند. دنیا مانند وزنهای در حال نوسان است.
هوش مصنوعی: وجود تو باعث میشود که زیبایی بر صورت ممکنات جلوهگر شود و علم و فرهنگ به تو میبالند.
هوش مصنوعی: پیروزی ممکن نیست مگر از طریق ویژگیهای خاص تو، که دشمن را در نزدیکیت به دام میاندازد و به فریب و نیرنگ وادار میکند.
هوش مصنوعی: پیروزی تو در هر جایی نمایان میشود و با هر قدمی که برمیداری، ستارهٔ خوشبختی تیرهگی را از پیش برمیچینی و به سمت روشنایی پیش میروی.
هوش مصنوعی: از قدرت و توانایی تو، آسمانها به خود میپیچند و از ترس تو، رنگ خورشید محو میشود.
هوش مصنوعی: بدون اراده و فرمان تو، حوادث و سرنوشت نمیتوانند پیش بروند و بدون حضور تو، دنیا و کهنسالان آن، پایداری نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت و تسلط تو، هر چیزی به نفع توست و همه افتخارات از آن توست، اما دشمنان تو، تنها ننگ و عار دارند.
هوش مصنوعی: افتخار جوانی و زیبایی مثل یک نوجوانی است که در میانسالی و در جمع دوستانش خوش خواهد گذراند، اما در همان حال، مرگ مثل یک خواهر او در حال نزدیک شدن است و او باید آماده رویارویی با چالشهای زندگی باشد.
هوش مصنوعی: اگر بر زنجیرهای تردید و مشکل غلبه کنی، به یک ضربه میتوانی فریبها و نیرنگها را از هم بگسلی.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویرسازی سه عنصر مهم پرداخته شده است. اولین عنصر، "خلف" است که به معنای جویای خروج از وضعیتی نامناسب یا غیرعادی است. دومین عنصر، "کش لجهٔ خون" به توصیف تلاطم و آشفتگی اشاره دارد که میتواند به مبارزات یا چالشهای زندگی مرتبط شود. سرانجام، "شتالنگ" به معنای دستاوردی یا نتیجهای نهایی است که پس از گذر از دشواریها به دست میآید. به طور کلی، میتوان گفت که این بیت بر روند عبور از مشکلات و رسیدن به هدف نهایی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر ابرها از بخشش و generosity تو پر شوند، گل سنبل از زمینهای زرین شکوفا خواهد شد.
هوش مصنوعی: در زمان تو، شاهین به عنوان یک پرنده قوی و با شکوه به شوخی کبک تبدیل شده است و به خاطر عدالت تو، شیر، که نماد قدرت و شجاعت است، به مسخرگی و کردار زنگ تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه و سلطانی که دادگر هستی، کشورم دور از توست و این دوری بر جانم اندوه میآفریند.
هوش مصنوعی: تن زبون و روح دردمند است و مرگ همیار و آرزو دشمن جان. دل خسته و دردمند است و حالت سر و صدا و تپش دارد.
هوش مصنوعی: با وجود همه اینها، چهره تو از دور همانند نوری است که چون خورشید به یاقوت رنگ میبخشد.
هوش مصنوعی: تو مانند ابری هستی و من مانند خاکی که با فاصلهای از تو مست و غرق در زیبایی و زرق و برق تو هستم.
هوش مصنوعی: اگر چه نزدیکی ظاهری وجود ندارد، اما نزدیکی پنهانی وجود دارد. در نزدیکی پنهان، نزدیکی ظاهری نمیتواند مانع باشد.
هوش مصنوعی: دور بودن تو از من به معنای واقعی کلمه است، به طوری که از چشمانم دور شدهای و این فاصله باعث شده که از فهم درونت نیز دور باشم.
هوش مصنوعی: دوریت از من مثل ترک کردن علم و دانش است. وقتی که به وصال تو فکر میکنم، جزئی از وجود من میشوی.
هوش مصنوعی: تو جان من هستی و من تنها جسمی هستم که با دوری از تو، حس و شعور و هنر و حتی سنگی شدن را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: تو در دورترین جاها هم به دیگران نزدیک هستی و در عین حال، در خفا و در دل انسانها نهان هستی. این به خاطر هوش و ذکاوت تو است که هم در جسم و هم در دل مثل سنگ محکم هستی.
هوش مصنوعی: یا مانند برتری عقل در سخنان اندیشمندان یا مانند تاثیر عشق در آواز شبپرنده.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فیل و چهره و اسب و شاه و پرچم و شیرزن در میدان شطرنج در حال نبرد هستند، همگی درگیر کشمکش هستند.
هوش مصنوعی: ای کاش بر سر تو چتری از موهای مجعد و زیبا باشد، و در دستانت تیغی از ابروان زیبا و دلربا باشد.
هوش مصنوعی: دوستان تو همواره در حال خوشگذرانی و لذت هستند، اما دشمنان تو همواره در رنج و درد زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: اگر دو یا سه سال دیگر زنده بمانی، در زندگیات تنها خواهی ماند و دیگران به تو طعنه خواهند زد.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مجبور شوی به خاطر شرم و خجالت، زود به دقت بر روی پردهای نقشی بکاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی بود این شوخی و تاکی بود این جنگ
زین شوخی و زین جنگ نگردد دل من تنگ
صلحست مرابا تو و بامن نکنی صلح
جنگست ترا با من و با تو نکنم جنگ
سنگست دلت مهر بر او تابان گه گه
[...]
ای از لب تو تنگ شکر آمده به تنگ
روی تو کرده لاله و گل را خجل به رنگ
ز ابروی گوشه گیر به زه کرده ای کمان
بر جان عاشق از مژه کج کرده ای خدنگ
بخت منی و طالع من، چون کنی فرار
[...]
گر سنگ زدی بر من و آسوده دل تنگ
چون دل طپد از شوق تو بر سینه زنم سنگ
چون مور نیارم شدن از ضعف ولیکن
پر رویدم آنگه که کنم سوی تو آهنگ
شبها که فتد بر رخت از شمع فروغی
[...]
ای آنکه زدی بر قدح، امروز مرا سنگ
فرداست درین راه، کند پای تو را لنگ
در رهگذر بال فشانان مفکن دام
ترسم که تو را سخت فشارد، قفس تنگ
ناهید که در بزم شهود آمده با چنگ
بربط زده بر سنگ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.