قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در تهنیت نشان شمشیر و مدح امیر بینظیر نظامالدوله طال بقاه فرماید
تیغی گهرنگار فرستاده شهریار
تا سازدش طراز کمر صاحب اختیار
تیغی که گر به آتش سوزان گذر کند
چندان بود برنده ک هگرمی برد ز نار
تیغی که بر حریر اگر نقش او کشند
پودش چو عمر خصم ملک بگسلد ز تار
تیغی که گر به کوه نگارند نام او
فریاد الغیاث برآید ز کوهسار
تیغیکهگر به عرصهٔ هستی درآورند
لاحول گو به ملک عدم میکند فرار
تیغست آن نه حاشا میغیست خونفشان
تیغست آن نه ویحک برقیست فتنه بار
زانسان بود برنده که یارد که بگسلد
پیوند استعاره ز الفاظ مستعار
از بس که عضو عضو جهان در هراس ازوست
ماند جهان ازو به تن شخص رعشهدار
شیرازهٔ صحیفهٔ من خواست بگسلد
دیشبکهگشتم از صف وی سخنگذار
من جادویی نموده و شیرازه بستمش
باز از ثنای عدل شهنشاه کامگار
هی سوخت دفتر من از اوصاف او و من
هی آب میزدم بوی از شعر آب دار
چندان بُرنده است دمَش کز خیال آن
کاسد شدست کار رفوگر درین دیار
آهنگر از خیالش بیرنج گاز و پتک
سوهان و ارّه سازد هر ساعتی هزار
در مغز هوشیارگر افتد خیال آن
آشفته وگسسته شود مغز هوشیار
در بحر دست شاه بسی غوطه خورده است
ز آنست دامنش همه پردر شاهوار
دست ملک چو بحر عمانست پرگهر
این تیغ از آن شدست بدینسان گهر نگار
آب ار ز خود نداشتی این تیغ آتشین
زو هست و نیست سوخته بودی هزار بار
همچون مشعبدی که جهد آتش از دهانش
چون نامک او برم ز دهانم جهد شرار
گر نقش او کسی به مثل بر زمین کشد
از پشت گاو و سینهٔ ماهی کند گذار
این تیغ نیست آینهٔ نصرتست از آنک
نصرت در او شمایل خود دید آشکار
گر هر چه هست زنده به آب است در جهان
بیجان ز آب اوست چرا خصم نابکار
آن راکه تب نبرد اگر نام او برد
زو تب جدا شود چو غم از وصل غمگسار
نشگفت اگر نهنگ نهم نام او از آنک
بودست در محیط کف خسروش قرار
مانا که شاخ کرگدنست او به روز رزم
کز باد زخم او تن پیلان شود فکار
معنی ز لفظ نگسلد و او جدا کند
از لفظ معینی که بر او دارد اشتهار
نزدیک آن رسیدهکه اندر جهان شود
آب بحار یکسره از تف آن بخار
آن تیغ را اگر ملکالموت بنگرد
گوید ز من بس این خلفالصدق یادگار
ماند به جبرئیل که بر شهر طاغیان
بروی رود خطاب خرابی ز کردگار
گر در بهشت نقشی از آن بر زمینکشند
سر تا قدم بهشت بسوزد جحیموار
خور را به ضرب ذره کند گاه دار وگیر
که را به زخم دره کند وقت گیر و دار
زان تیغ زینهار نخواهد عدو از آنک
فرصت نمیدهد که برد نام زینهار
چون اژدها که حارس گنجست روز و شب
گر لاغرست لاغری از وی عجب مدار
شه آفتاب عالم و این تیغ ماه تو
از قرب آفتاب بود ماه نو نزار
ور نیز لاغرست ز هجران شه رواست
لاغر شود بدن چو بههجران فتادکار
این تیغ را به جبر شه از خود جدا نمود
کاو دل به اختیار نکندی ز شهریار
چون صاحب اختیارش آویخت بر کمر
معلوم شدکه حاصل جبرست اختیار
این تیغ همنشین ملک بود روز و شب
این تیغ بود حارس شاه بزرگوار
آورد آب چشمهٔ ششپیر و پادشه
افزودش آبروی بدین تیغ آبدار
این تیغ را به چشمهٔ آن آب اگر برند
آبی برندهتر نبود زو به روزگار
شه نایب محمد و او خادم علی
اقلیم جم مدینه و این تیغ ذوالفقار
شمشر شاه و چشمه ششپیر و شعر من
این هر سه آبدارتر از بحر بیکنار
ازشوق این سه آب عجب نی که اهل فارس
آبی کنند جامهٔ خود را سپهروار
آنگهکه تیغ شاه ببوسیدگفتمش
ز الماس لعل سوده شود گفت غم مدار
شمشیر شاه آتش سوزان بود به فعل
لبهای من دو دانهٔ یاقوت آبدار
یاقوت را گزند ز آتش نمیرسد
زان بر جواهر دگرش هست افتخار
خورشید شاید ار مه نو را کند سجود
کاندک بود شبیه بدین تیغ زرنگار
از شوق شکل اوستکه هرماهی آسمان
بر ماه نوکواکب خود میکند نثار
شه قدردان و بنده شناست لاجرم
هر ساعتش ز لطف فزون سازد اعتبار
این نیز بنده ییست خدا ترس و شاه و دوست
در یزد و فارس کرده هنرهای بی شمار
نهگنبدیکهگنبدگردون به عمر خویش
آبی ندیده بود در آن خاک شوره زار
پیری به یزد دید شبی خضر را به خواب
در دست دست خواجهٔ راد بزرگوار
گفتش کیی بگفت منم خضر و آن دگر
خواجه است کم به مکه برادر شدست و یار
روبا حسین بگو که برآور از آنزمین
مانندهٔ فرات یکی آب خوشگوار
دی رفت و گفت و آب برآورد و برکه ساخت
چوپان وگله برد و نگهبان و برزیار
در فارس دفع فتنهٔ یکساله در سه روز
کرد و دو ماهه ساخت چو گردون یکی حصار
یاسا نوشت و فننه نشاند و شریرکشت
بستان فزود و قریه و گلگشت و مرغزار
کاریز کند و نهر برآورد و رود ساخت
سد بست وکه شکست و روانکرد جویبار
بنیان نهاد و برکه بنا کرد و گرد شهر
صد باغ تازه ساخت به از باغ قندهار
آورد آب چشمهٔ شش پیر را به شهر
آبی چو آب خضر روانبخش و سازگار
از بس که آب آمد و سیراب گشت شهر
تردامنیست مفتی این شهر را شعار
جشنی عظیمکرد و چراغانی آنچنانک
بر روز همچو صبح بخندید شام تار
واسان به یک حواله منال دو ساله داد
بیمنت مباشر و عمال و پیشکار
شادان ازو رعیت و ممنون ازو سپه
خوشنود ازو خدا و خلایق امیدوار
سلطان رؤوف و خواجه معین طالعش بلند
انصاف پیشه عزم قوی حزمش استوار
او را چه مایه بهتر و برتر ازین که هست
از جان کهینه بندهٔ سلطان تاجدار
شاها محمدی تو زمین غار و آسمان
مانند عنکبوت بهگردت تنیده تار
تو پور آتبینی و سالار ملک جم
کاوه است برزو بازوی اوگرزگاوسار
یارب بهار دولت شه باد بیخزان
تا در جهان بود سپس هر خزان بهار
بختش جوان و حکم روان و عدو نوان
نصرت قرین و چرخ معین و زمانه یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف تیغی است که به زیبایی و کارایی آن اشاره میکند. شاعر از قدرت برش تیغ و تأثیر آن بر جهان صحبت میکند. تیغی که به آتش سوزان میرسد و برندهترین است، بر حریر نقش میزند و تاجایی که نامش بر کوهها نقش میبندد. او به قدرت این تیغ اشاره دارد و آن را نمادی از نصرت و پیروزی میداند. شاعر همچنین به اقدامات شهنشاه و خدمتگزاران او و آثار خوب آنها در جامعه میپردازد و از ترس و احترام مردم به این قدرت بایسته سخن میگوید. در نهایت، شاعر برای بخت و سعادت شهنشاه دعا میکند و امید به برکتی ادامهدار در سرزمینش دارد.
هوش مصنوعی: شهریار شمشیری زیبا و باارزش ارسال کرده است تا آن را به عنوان زینت کمربند کسی که صاحب اختیار و قدرت است، به کار ببرند.
هوش مصنوعی: تیغی که اگر از آتش سوزان عبور کند، آنقدر تیز و برنده خواهد بود که گرما و شدت آتش را از خود انتقال میدهد.
هوش مصنوعی: تیغی که بر پارچه نرم و لطیف حریر نقش میزند، مانند عمر دشمن، به راحتی میتواند پودهای آن را جدا کند.
هوش مصنوعی: تیغی که اگر بر روی کوه نقش بسته شود، صدای کمکخواهی از کوهها بلند خواهد شد.
هوش مصنوعی: تیغی که اگر به دنیای وجود آورده شود، در برابر آن بیخیالی به وضعیت عدم میگریزد.
هوش مصنوعی: این مصراع به نوعی از اسلحه اشاره دارد که به شدت برنده و خطرناک است. این تیغ نه تنها میتواند به سادگی باعث خونریزی شود، بلکه به نوعی باعث بروز آشوب و اضطراب نیز میگردد. به عبارت دیگر، این تیغ به عنوان نمادی از فتنه و ناامنی عمل میکند.
هوش مصنوعی: انسانی که بتواند پیوندها و ارتباطات میان کلمات را بفهمد و آنها را به درستی تحلیل کند، درواقع برنده است.
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که هر موجودی از حضور او دارد، جهان به حالتی لرزان و ناامن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دیشب، وقتی که صحبت از او را کردم، احساس کردم که پایه و بنیاد نوشتههایم ممکن است آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: من با استفاده از جادو نخی را به هم بافتم و دوباره از ستایش عدالت پادشاه کامیاب، آن را محکم کردم.
هوش مصنوعی: دفتر من به خاطر تو پر از احساسات و توصیفها سوخته و من بیوقفه در حال نوشتن و بیان زیباییها هستم که مانند آب شور شعری لطیف را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: دم این موجود به قدری تیز و برنده است که حتی خیال کار رفوگر در این سرزمین را هم تحت تأثیر قرار داده و او را دلسرد کرده است.
هوش مصنوعی: آهنگر با خیال خود و با تمرکز، در هر ساعت هزاران ابزار مانند گاز، پتک، سوهان و ارّه میسازد.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و خیال در ذهن بیدار و هوشیار به وجود میآید، ممکن است آن خیال آشفته و بینظم شود و در نتیجه، ذهن هوشیار دچار پراکندهگی گردد.
هوش مصنوعی: در دریا، دستان شاه بسیار غوطهور شده است و از همین رو دامن او مانند دامن یک شاه بزرگ، پر از چیزهای نفیس و باارزش است.
هوش مصنوعی: دست پادشاه مانند دریای عمان پر از گوهر است، و این شمشیر به خاطر آن گوهرهای باارزش به این شکل درآمده است.
هوش مصنوعی: اگر تو خود را آبی نمیداشتی، این تیغ آتشین که هستی و نیستی را میسوزاند، تو هزار بار سوخته بودی.
هوش مصنوعی: مانند مشعلی که از دهانش آتش بیرون میجهد، من نیز از زبان خود شعلههای حرارت را میتارانم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند مانند او را روی زمین ترسیم کند، میتواند از پشت گاو و سینه ماهی عبور کند.
هوش مصنوعی: این دیگر یک شمشیر نیست، بلکه نمادی از پیروزی است، زیرا پیروزی در آن ویژگیهای خود را به وضوح نمایان میکند.
هوش مصنوعی: اگر هر چه در این دنیا زنده است به آب وابسته است، پس تنها منبع حیات و انرژی از آب است. پس چرا باید دشمنی بداندیش وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی که تب دارد، نام کسی را ببرد، آن تب از او دور میشود، مانند اینکه غم از دل کسی که با معشوقش وصال یافته، دور میشود.
هوش مصنوعی: غریب نیست اگر نهنگ نام او را ببرد، زیرا او در محیط و دنیای بزرگ و گستردهای قرار دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که او مانند شاخ کرگدن است، در میدان جنگ به قدری آسیبزننده است که حتی بدن فیلها را مجروح میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که معنی یک کلمه یا عبارت به خودی خود از آن لفظ جدا نمیشود و نمیتوان معنای آن را بدون توجه به ویژگیهای خاصی که آن لفظ دارد، بیان کرد. هر لفظ با معانی خاصی در ارتباط است و نمیتوان آنها را به صورت مستقل از یکدیگر بررسی کرد.
هوش مصنوعی: زمانی نزدیک میشود که در این دنیا تمام آب دریاها به بخار تبدیل شود و از گرمای آن تبخیر گردد.
هوش مصنوعی: اگر ملکالموت آن تیغ را ببیند، میگوید که این تنها یادگار من از راستگویی است.
هوش مصنوعی: جبرئیل، برای پیام رسانی، به سرزمین ستمگران میرود و پیامی درباره ویرانی و نابودی آنجا از جانب خداوند میآورد.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت تصویر یا نشانی از آن بر زمین بزنند، تمام بهشت مانند جهنم خواهد سوخت.
هوش مصنوعی: هوا را در زمان مشخصی بگیر و کنترل کن، زیرا ممکن است زخمها و آسیبهایی پیش بیاید که زمان زیادی را بگیرند و دردسرساز شوند.
هوش مصنوعی: از آن تیغ، دشمن هیچگاه رهایی نخواهد یافت، زیرا فرصتی نمییابد که نام زینهار را به زبان آورد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند یک اژدها که نگهبان گنج است، روز و شب در حال مراقبت و حفاظت است. اگرچه او لاغر به نظر میرسد، نباید از این لاغری تعجب کرد، چون دغدغه و مسئولیتهای او باعث این وضعیت شده است.
هوش مصنوعی: خورشید پادشاه عالم است و این شمشیر، ماه تو از نزدیکی به خورشید به وجود آمده است، در حالی که ماه جدید در حال پژمرده شدن است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر دوری محبوبش لاغر و بیحال شده، این حالت طبیعی است و جای عجیبی ندارد که بدن کسی به خاطر جدایی و فراق دچار کاهش وزن شود.
هوش مصنوعی: این شمشیر به زور از شه جدا شده است، چون او نتوانست دلش را به اختیار شهریار بسپارد.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی که اختیار دارد، بر کمر خود سلاح آویخت، مشخص شد که نتیجهگیریهایی که به نظر میرسید از اختیار ناشی میشوند، در حقیقت به اجبار و شرایط مربوط میشوند.
هوش مصنوعی: این شمشیر همواره همراه با پادشاه بوده و در طول شبانهروز از او محافظت میکند. این شمشیر نگهبان پادشاه بزرگ و ارجمند است.
هوش مصنوعی: با آوردن آب چشمهٔ ششپیر، پادشاه به این وسیله به آبرو و شرف خود افزوده است، مثل تیغی که تیز و برّنده است.
هوش مصنوعی: اگر این تیغ را در آب چشمه بیندازند، هیچ آبی نمیتواند برندهتر از آن تیغ باشد، حتی در طول زمان.
هوش مصنوعی: پادشاهی که جانشین محمد است و او خدمتگزار علی در سرزمین جنت است، و این شمشیر ذوالفقار در دست اوست.
هوش مصنوعی: شمشیر شاه و چشمه ششپیر و شعر من، همگی از دریاهای بیکران نیز زلالتر و شیواتر هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و عشق به این سه نوع آب، جالب نیست که مردم فارس لباسهای خود را مانند آسمان آبی کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر شاه را بوسیدم، گفتم: از الماس و لعل میشود تیرگی دور کرد. او پاسخ داد که نگران نباش.
هوش مصنوعی: شمشیر شاه مانند آتش سوزانی بود و لبهای من همچون دو دانه یاقوت درخشان و آبدار میدرخشید.
هوش مصنوعی: یاقوت تحت تأثیر آتش قرار نمیگیرد و به همین دلیل بر دیگر جواهرات برتری و افتخار دارد.
هوش مصنوعی: شاید خورشید از نور ماه نو به قدری تحت تاثیر قرار گیرد که آن را تحسین کند؛ چرا که این نور، شبیه به تیغی زرین و درخشان است.
هوش مصنوعی: از عشق و زیبایی اوست که هر ماهی در آسمان، زیبایی خود را به ماه تقدیم میکند.
هوش مصنوعی: پادشاهی با فهم و قدردانی است که به همین دلیل هر لحظه به خاطر لطف و مهرش، احترام و اعتبارش بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: این فرد نیز بندهای است که از خدا میترسد و در یزد و فارس به شاه و دوستانش خدمت کرده و هنرهای بسیار زیادی را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن مکانی است که گنبد آسمان هیچوقت رنگ آبی را ندیده و در دل زمین خشک و بیحیات زندگی جریان دارد. به نوعی، توصیف کنندهای است که از عدم زیبایی و نابودی طبیعت سخن میگوید و بر عدم وجود سرزندگی و شکوفایی در این سرزمین تأکید میکند.
هوش مصنوعی: شخصی در یزد، در خواب شخصی بزرگ و نیکوکار به نام خضر را دید که در دستش هدیهای داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده به شخصی میگوید که او خضر است و آن دیگری که در حال صحبت است، فردی برجسته و محترم است. همچنین اشاره میکند که این شخص به مکه رفته و با برادر خود ملاقات کرده است.
هوش مصنوعی: حسین، بگو که از آن زمین مانند فرات، یک رود آب خوشگوار به ما بده.
هوش مصنوعی: دیروز، چوپانی به گلهاش رسید و آب را فراهم کرد و برکهای درست کرد تا از آن نگهداری کند.
هوش مصنوعی: در فارس، به راحتی و در مدت سه روز، فتنهای که یک سال طول میکشید را مهار کرد و مشکلات را در دو ماه حل و فصل نمود، گویی که آسمان (گردون) دیواری در پیرامونش کشیده است.
هوش مصنوعی: یاسا قوانین را نوشت و با نبوغی بینظیر درختان را در باغ کاشت و بدیها را از بین برد. به این ترتیب، باغها، روستاها و زمینهای سرسبز بیشتر شدند و محیط طبیعی زیباتر گشت.
هوش مصنوعی: درختی کار خود را آغاز میکند، با ایجاد کانال و جریان آب، نهرهایی به وجود میآورد. همچنین، برای جلوگیری از طغیانی شدن، سدی میسازد که ممکن است در نهایت، به خاطر فشار آب، شکسته شود و آب دوباره به جریان بیفتد.
هوش مصنوعی: او بنیادی را پایهگذاری کرد و برکهای ساخت و دور شهر صد باغ تازه به وجود آورد که از باغهای قندهار بهتر بود.
هوش مصنوعی: آب چشمهٔ شش پیر به شهر آورده شد، آبی که مانند آب خضر، زندگیبخش و سازگار است.
هوش مصنوعی: به دلیل سیلابی که بر شهر جاری شده و آن را پرآب کرده، مردم اینجا با احتیاط و دور از ریسک رفتار میکنند و مفتی (رهبر مذهبی یا روحانی) شهر نیز به همین دلیل، احتیاط را پیشه کرده است.
هوش مصنوعی: جشنی بزرگ برپا کردند و به طور شگفتانگیزی آن را چراغانی کردند، به طوری که شب تار مانند صبح شاداب و روشن شد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به سختیها و مشکلاتی اشاره میکند که به خاطر دریافت کمکی بزرگ، مجبور به تحمل آنها شده است. او به مدت دو سال با تلاش و زحمت، تحت نظارت و فشار دیگران بوده و از آنها توقعی نداشته است. در واقع، شاعر به نوعی به مسأله وابستگی و چالشهای ناشی از آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: رعیت (مردم) از او خوشحال و سپاه از او سپاسگزارند، خدا راضی و مخلوقات امیدوار هستند.
هوش مصنوعی: سلطان مهربان و بزرگوار است و وزیرش نیز انسانی با اختیار و دلایل محکم. او دارای سرنوشتی نیکو و بلند است و در کارهایش به انصاف رفتار میکند. ارادهاش قوی و اقداماتش محتاطانه و با تدبیر است.
هوش مصنوعی: او چه چیزی میتواند بهتر و بالاتر از این داشته باشد، جز اینکه جانش را به خاطر آن سلطان با تاج و نشان فدای کند.
هوش مصنوعی: ای شاه محمد، تو همچون عنکبوتی هستی که در زمین و غار و آسمان، تارهای خود را به دورت بافته است.
هوش مصنوعی: تو فرزند آتش و سرور پادشاهان هستی، مانند کاوه و برزو که دارای قدرت و قدرت بالایی هستند.
هوش مصنوعی: بار الها، ای کاش همیشه فصل خوشبختی و رونق در حیات پادشاهی برقرار باشد، تا هر زمان که بهار در این دنیا وجود دارد، دیگر فصل خزان هیچ تأثیری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: شانس او در اوج و فرمانش فعال است، دشمنش ضعیف و ناتوان، یاری و کمک در کنار اوست، سرنوشتش او را حمایت میکند و زمان هم به نفع اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.