گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاآنی

ای زان دو سیه مار که جا داده به گلزار

عطار کمندافکن و سحار زره‌دار

سحار ندیدیم زره‌پوش و معربد

عطار نخواندیم کمندافکن و خونخوار

عقرب همه زهر آرد و آهو همه نافه

در چشم تو و زلف تو بر عکس بودکار

چشمان تو چون خشم کنی زهر دهد بر

زلفان تو چون شانه زنی مشک دهد بار

چین معدن نافه بود ای شوخ فسونگر

مه سیر به عقرب‌کند ای لعبت سحار

زلف تو بود نافه و آن نافه پر از چین

روی تو بود ماه و بر او عقرب جرار

تا داده صدف داده همی پرورش دُر

تو پروری ای ماه به مرجان درّ شهوار

دلهای بینباشته در چاه نبینند

ببیند همی بر زنخت چاه نگونسار

غافل‌که درین زیرکله خرمن مشکست

خلقی بشگفتند که ماهیست‌ کله‌دار

یک دایره بر صفحه‌یی از سیم‌کشیدست

هم نقطه ز شنگرفش و هم دایره زنگار

آن نقطه دهان تو و آن دایره خطت

بیرون نرود یک دل ازین حلقهٔ پرگار

هیچ افتدت ای مه‌که به ما متفق آیی

تا کشور هفت اقلیم گیریم به یک بار

تو از لب جانبخش و من از منطق شیرین

تو از نگه مست و من از خاطر هشیار

ملکی‌که ز تیغ خم ابرو نگشاید

من بر تو کنم راست ز شیرینی اشعار

بومی‌ که مسخر نشد از شعر دلاویز

بر خنجر خونریز تو و غمزهٔ خونخوار

در قلعه‌گشابی چه به رنگ و چه به نیرنگ

من ‌کلک به‌کار آرم و تو طرهٔ طرار

با کلک و بنان من نقب‌افکن و عارض

با ابرو و خط تو کمان‌گیر و زره‌دار

چون کار به بیرحمی و خونخوارگی افتد

آنجا تو سپهدار و تو سالار و تو مختار

ورکار به صدق نفس و عهد درستست

این از تو نیاید به من دلشده بگذار

ور معدلتی باید تا ملک بپاید

این کار نیاید مگر از شاه جهاندار

هرچند جهان شعر من و حسن تو گیرد

فرمانده آفاق بود ملک نگهدار

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی

همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار

امروز به اقبال تو، ای میر خراسان

هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار

درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد

[...]

کسایی

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟

جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان

[...]

فرخی سیستانی

ای آنکه همی قصه من پرسی هموار

گویی که چگونه ست بر شاه تراکار

چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی

گفتار چه باید که همی دانی کردار

ور گویی گفتار بباید ز پی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار

زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار

همواره سیه سرش ببرند از ایراک

هم صورت مار است و ببرند سر مار

تا سرش نبری نکند قصد برفتن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
منوچهری

هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار

خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار

آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی

وز خوردن آن روی شود چون گل بربار

آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه