ای اهل فارس ، مژده که از فضل کردگار
آمد به ملک فارس امیر بزرگوار
در موکبش سواره گروه از پس گروه
در لشکرش پیاده قطار از پی قطار
در پشت صد کتیت با تیغ زرفشان
از پیش صد جنیبت با زین زرنگار
از یکطرف سواران با تیغ تابناک
وز یکطرف وشاقان با زلف تابدار
بالاگرفته بانگ روارو ز هرکران
بر چرخ رفته صیت شواشو ز هرکنار
او را پذیره آمد تا اصفهان و ری
اعیان ملکپرور و اشراف نامدار
پیر و جوان تقی و شقی رند و پارسا
خرد و کلان سپید و سیه مست و هوشیار
بر مژدهٔ رهش همه را گوش استماع
برگرد موکبش همه راچشم انتظار
از یکطرف سواران چون یککنام شیر
با رمح مار پیکر و با تیغ آبدار
وز یک طرف وشاقان چون یک بهشت حور
با زلف چون بنفشه و با چهر چون نگار
یک انجمن پری همه با رخش بادسیر
یک چرخ مشتری همه با خنگ راهوار
صد جعبه تیر بسته به مژگان فتنهجوی
صد قبضه تیغ هشته در ابروی فتنهبار
هریک ز روی تافته یککاشغر پری
هر یک ز موی بافته یک شهر زنگبار
هم رویشان چو کوکب سیاره نوربخش
هم مویشان چو عقرب جراره جانشکار
دلهای زندگان همه در خط و زلفشان
چون جسم مردگان شده مقهور مور و مار
لبشان به پیش طره چوضحاک ماردوش
قدشان به زیر چهره چو شمشاد باردار
بنهفته در قصب همه آیینهٔ حلب
بگرفته در رطب همه لولوی آبدار
تار کتان به جای میان بسته بر کمر
تل سمن به جای سرین هشته در ازار
پوشیده سیم ساده به خفتان به جای تن
پاشیده مشک ساده بهگیسو به جای تار
قدشان به جای سرو و بر آن سرو بوستان
خدشان به شکل باغ و بر آن باغ نوبهار
ای اهل فارس دولت فرخنده کرد روی
کاین دولت از خدای بماناد یادگار
ای عالمان ز فخر به کیوان علم زنید
کامد تنی که علم ازو یابد اشتهار
ای فاضلان ز وجد به گردون قدم زنید
کامدکسیکه فضل ازو جوید انتشار
ای عاملان عمل ننمایید جز به عدل
کامد کسی که ملک ازو گیرد اعتبار
هان ای هژبر زهره دلیران ملک فارس
آمد یلی که بر سر شیران کند مهار
هان ای بهشت چهره نکویان ملک جم
آمدکسیکه غازهکند بر رخ نگار
هان برزنید شانه به گیسوی پرشکن
هین درکشید سرمه به چشمان پرخمار
مجمر همی بسوزید از چهر آتشین
عنبر همی بسایید از خال مشکبار
از ابروان به فرق عدویش زنید تیغ
وز مژٌگان به سینهٔ خصمش خلید خار
ای خلق فارس فارس دولت ز ره رسید
در راه او ز شوق نمایید جان نثار
هست این همان امیر که آزادتان نمود
از بند صد هزار جفاجوی نابکار
هست این همان امیر که بخشد و برفشاند
تشریف بسته بسته زر و سیم بار بار
هست این همان امیر که از نعل توسنش
هر ماه نو بهگوشکشد چرخگوشوار
هست این همان امیر که در غوریان نمود
کاری که کرد در دز رویین سفندیار
هست این همان امیر که از سهم تیر او
اندر دهان مور خزد شیر مرغزار
هست این همان امیرکه هنگام امتحان
بر گرد آب زآتش سوزان کشد حصار
هست این همان امیرکه از آتشین سنان
بر باد داده آبروی خصم خاکسار
طوبی لک ای امیر امیران کامران
کز همت تو دولت و دینست کامگار
چشم عدو به سوزن پیکان یکی بدوز
پشت ستم به ناخن خنجر یکی بخار
مهری الا بهکلبهٔ بیچارگان بتاب
ابری هلا بهکشتهٔ آزادگان ببار
گوش ستم بپیچگان چشم بلا بکن
تخمکرم بیفشان نخل وفا بکار
مادح بخوان و سیم ببخش و ثنا بخر
لشکر بران و ملک بگیر و جهان بدار
پایی که جز به سوی تو پوید ز پی ببر
چشمی که جز به روی تو بیند ز بن بر آر
میرا منم که از شرف بندگی تو
بر خواجگان روی زمین دارم افتخار
چرخم گر اختیارکند از جهان رواست
زیرا که من ترا به جهان کردم اختیار
شد درجهان سخا و سخن بر من و تو ختم
تا ماند اینیک از من و آن از تو یادگار
از ابر تا که ژاله ببارد به مهرگان
از خاک تاکه لاله برآید به نوبهار
خندان چو لاله مادح بخت تو قاهقاه
گریان چو ژاله دشمن جاه تو زارزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر مژدهای به مردم فارس است که امیری بزرگوار که از طرف خدا آمده، به این سرزمین وارد شده است. او با لشکری از سواران و پیادهها در حال حرکت به سمت اصفهان و ری است و همه مردم برای استقبال از او چشمانتظار هستند. در وصف امیر و لشکرش، تصاویری از زیبایی، قدرت و عظمت به کار رفته و به شجاعت و فخر او اشاره میشود. همچنین تأکید شده که این امیر پیشوایی است که آزادیبخش و بخشنده است و روابطش با مردم، سرشار از عدالت و بزرگواری خواهد بود. شعر به دعوت از مردم برای حمایت و شکرگزاری از دولت نویدبخش امیر میپردازد و به شور و شوق آنها نسبت به آمدن او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، خوش خبر باشید که از عطای خداوند بزرگ، امیر بزرگواری به سرزمین شما آمد.
هوش مصنوعی: در جمع او، افرادی سوار بر اسب در حال حرکت هستند و در میان لشکرش، افرادی که پیادهاند به صفهای طولانی ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: در پس صد قاعده و قضاوت تو، با تیغی از طلا و زیبایی، از جلو صد ویژگی و خصوصیت تو را با زین براق و رنگارنگ نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در یک سو، سوارانی با شمشیرهای درخشان قرار دارند و در سوی دیگر، دختران زیبایی با موهای پرپیچ و تاب وجود دارند.
هوش مصنوعی: موسیقی و صدای دلنشینی از هر سو در حال پخش است و شهرت و آوازهای که در آسمان پخش شده، از هر طرف به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: او را به استقبال پذیرفتند و در شهرهای اصفهان و ری، که از مناطق مهم و پرجمعیت هستند و اشراف و شخصیتهای معروف در آنجا زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: در زندگی، همه افراد با هر سن و سال، وضعیت اجتماعی، شرایط مالی و روحی، وجود دارند. از خوشحال و سرخوش گرفته تا غمگین و بیخیال، همه به نوعی درگیر این دنیا هستند. بعضی فردی عارف و پارسا هستند و برخی دیگر رند و بیخیال. همگان، چه در حالت مستی و خوشی و چه در حالت هشیاری و تفکر، سهمی دارند.
هوش مصنوعی: همه در انتظار خبر خوب او هستند و گوش به زنگند، و همه چشم به راه او به سمت محل عبورش دوختهاند.
هوش مصنوعی: سوارانی در یک سو مانند شیران وحشی هستند، با نیزههایی به مانند مار و شمشیرهایی تیز و برنده.
هوش مصنوعی: از یک سو، یاران بهشتی مانند با موهایی همچون بنفشه و چهرهای زیبا و دلنواز حضور دارند.
هوش مصنوعی: یک گروه از پریان همه با چهرهای زیبا و دلربا مانند باد، دور هم جمع شدهاند. آنها همچون چرخ سیاره مشتری، با ظاهری خوشتیپ و آرام به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: چشمان جذاب و فریبندهای که هر کدام چون تیرهایی در جعبهای انباشته هستند، و ابروهایش همچون شمشیری تیز و برنده به نظر میرسند که میتواند هر کسی را تحت تاثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: هر کدام از آنها مانند یک پری زیبا از رویی درخشان و هر یک از موهایشان همچون بافتی هنرمندانه، نمایانگر شهری در زنگبار هستند.
هوش مصنوعی: چهره آنها چون ستارهای درخشان و موهایشان مانند دمی از عقرب است که جان انسان را شکار میکند.
هوش مصنوعی: دلهای کسانی که زندهاند، مانند موی و زلف زیبای آنها، به نوعی به تسخیر مور و مار درآمده و به حالت مردگان درآمده است.
هوش مصنوعی: لبهای آن دختر به سمت موی بافتهاش مانند درختی که باران را در آغوش گرفته، خم شده است و قدش زیر چهرهاش به زیبایی مانند درخت شمشاد که میوه دارد، قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در میان نیها، همه آنچه که در آینه حلب نهفته است، در رطب (خرما) به سیاهکاری و زیبایی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در کمر خود پارچه کتان بسته و در بالای خود، به جای کمر، تکهای از درخت سمن را قرار داده است.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره میکند. او بیان میکند که در عوض لباسی از جنس نقره، فردی لباس سادهای به تن دارد و به جای اینکه موها را با زینتی از مشک بیاراید، تنها به سادگی آنها اکتفا کرده است. این تصویرسازی بیانگر نوعی تواضع و سادگی در زندگی است که به زیبایی و جذابیت درونی بیشتر توجه شده است.
هوش مصنوعی: ارتفاع و زیبایی آنها مانند سروهایی است که در باغ میرویند و ظاهری دلپذیر در آن باغ در فصل بهار دارند.
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، شادکامی شما به گونهای است که بدانید این خوشبختی از طرف خداوند است و یادگاری از او برای شما باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای دانشمندان، به کیوانی که در آن فخر میفروشید، توجه کنید. اکنون جسمی به این دنیا آمده است که علم از او شهرت میگیرد.
هوش مصنوعی: ای دانشمندان، با شور و شوق به آسمان قدم بگذارید؛ چرا که فردی میآید که از فضل و علم او بهرهمند خواهد شد و دانش درخشان میشود.
هوش مصنوعی: ای کسانی که به انجام کار مشغولید، جز به عدالت عمل نکنید، زیرا کسی که به او اعتبار میدهد، ارادهای نیکو دارد.
هوش مصنوعی: ای سرور و پهلوان دلیران سرزمین فارس، مردی آمده است که بر شیران فرمانروایی میکند و آنها را مهار میزند.
هوش مصنوعی: ای بهشت، چهره زیبای ملک جم، کسی که زیباییات را نظاره میکند بر صورت معشوقهاش.
هوش مصنوعی: ای دوستان، با شوق و ذوق، موهای پرنکته و دلبرانه او را به دوش بزنید و با محبت، سرمهای زیبا به چشمان خوابآلود او بزنید.
هوش مصنوعی: آتش بسوزد و گرما ایجاد کند، در حالی که بوی خوشعنبر از چهرهاش به مشام میرسد و خال سیاه دلربای او جذابیت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: از ابروان زیبا و خوشحالت و مژگان دلنشین او که شبیه تیغ و خار است، میتوان فهمید که چقدر به دشمنش آسیب میزند و زخم میزند.
هوش مصنوعی: ای مردم فارس، ای فارس، دولتی از راه میرسد؛ در مسیر او، با شوق و اشتیاق جان خود را فدای او کنید.
هوش مصنوعی: این شخص همان سروری است که شما را از چنگال دشمنان و بدخوهای بسیار آزاد کرده است.
هوش مصنوعی: این فرد همان کسی است که با بخششهایش و ارادتش، افراد را گرامی میدارد و به آنها افتخار میدهد، در حالی که بارها و بارها به آنان نعمتهای طلا و نقره میدهد.
هوش مصنوعی: این شخص همان فرمانروایی است که هر ماه صدای جدیدی از نعل اسبش به گوش میرسد و این صداها مانند گوشوارهای به گوش زمین میآید.
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که در غوریان کارهایی انجام داد که در داستانها و روایتها درباره دز سفندیار ذکر شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن قدرت و تسلط انسانی به نام امیر است که تاثیری بزرگ بر اطراف خود دارد. او همان کسی است که حتی در میان کوچکی و ضعف مورچه، قدرتش را نشان میدهد. به نوعی، این بیانگر این است که وجود یک فرد مقتدر میتواند بر همه چیز، حتی بر کوچکترین موجودات، تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که در زمان آزمایش، وقتی در کنار آب و در برابر آتش سوزان قرار میگیرد، دیواری استوار از خود میسازد.
هوش مصنوعی: این شخص همان امیری است که با تیرهای آتشین خود، آبروی دشمن را به باد داده و او را خوار کرده است.
هوش مصنوعی: ای امیر امیران، خوشا به حال تو که به خاطر تلاش و همت تو، هم دولت و هم دین در سعادت و کامیابی قرار دارند.
هوش مصنوعی: چشم دشمن را به سوزن پیکان بدوز و پشت ستم را با ناخن خنجر به هم متصل کن.
هوش مصنوعی: ای ماه، تنها بر کلبهٔ مستضعفان بتاب و ای ابر، بر شهدای آزادگان ببار.
هوش مصنوعی: گوشهای خود را به صداهای ناگوار نده، در برابر مشکلات نترس و با تلاش و صبر، پایههای وفاداری را محکم کن.
هوش مصنوعی: شاعر میگوید که با ستایش و تعریف از دیگران خود را متمایز کن، هدیهای ارزشمند بده و به دنبال جلب توجه و محبوبیت باش. با این کارها قدرت و سلطنت را به دست آور و زندگیات را در دست خود نگهدار.
هوش مصنوعی: اگر پایی به جز راه تو حرکت کند، آن را دور کن و چشمی که جز تو را نمیبیند، از ریشه ببند.
هوش مصنوعی: من موجودی هستم که از مقام بندگی تو به خود میبالم و این افتخار را بر بزرگان زمین دارم.
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک بر حسب اختیار من بچرخد، این به خاطر آن است که من تو را در این دنیا انتخاب کردم.
هوش مصنوعی: در جهان، سخاوت و گفتوگو به نهایت خود رسید و آنچه از من و تو باقی ماند، یادگاری است که از ما به جا مانده است.
هوش مصنوعی: از زمان بارش باران که باعث میشود شبنم روی زمین بنشیند تا زمانی که در جشن مهرگان محصولات زمین به بار نشسته و زنده میشوند، از خاک، گلهای زیبا و رنگارنگ مانند لاله به دنیا میآیند و بهاری تازه آغاز میشود.
هوش مصنوعی: گل لاله با شکوه و شادی به ستایش خوشبختی تو میپردازد، در حالی که دشمنان تو مانند قطرات باران با غم و اندوه اشک میریزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.