سیه زلف از بر آن چهر دلبر
چو دود میپیچد به مجمر
از آن پیوسته میبینی که دارد
فضای عالم از طیبت معطر
سیه چون قلب نمرودست و باشد
در آذر همچو ابراهیم آزر
ز چینش طلعت دلبر فروزان
چو جِرم ماه از برج در پیکر
تو گویی بیضهٔ بیضا گرفته
عقابی تیره پیکر زیر شهپر
معاذالله به صید طایر دل
عقابی کی چنین باشد دلاور
بود همرنگ زاغ ار هیچگه زاغ
خرامد اندر آذر چون سمندر
علیالله زاغ هرگز مینگیرد
مکان همچون سمندر اندر آذر
ز سر تا پا همه تابست و حلقه
ز پا تا سر همه چینست و چنبر
بهر تاریش تاتاریست پنهان
بهر چینیش صد چینست مضمر
بود تحریر اقلیدس تو گویی
زده بس دایره سر یک به دیگر
قمر را متصل دارد زرهپوش
زره گویمش مانا یا زرهگر
در او بس طیب و تاریکی تو گویی
بود مشکش پدر عودش برادر
سراپا ظلم و چون انصاف مطبوع
همه تن کذب و چون صدقست در خور
ره دلها زند هر دم به رنگی
زهی نیرنگ ساز و سحرپرور
همه اقلیم دل او را مسلم
همه اقطار حسن او را مقرر
به صورت عقرب و خورشید بالینش
به طینت افعی و سوریش بستر
نه موسی و ید بیضاش در جیب
نه زندان و مه کنعانش در بر
بهگونه تیره و درکینه چیره
چو غژمان افعی و پیچنده اژدر
ندیدم ای شگفت از مشک افعی
نباشد ای عجب اژدر ز عنبر
به افعی کی شود مینو مقابل
باژدر کی ارم گردد مسخر
بود همسنگ کفر از بس مشوّش
بود همرنگ شام از بس مکدّر
قرین گر کفر با ایمان صادق
رهین گر شام با صبح منور
به صید و قید دل دامان کینش
چو دزدان تا کمر دایم مشمّر
به قطع دست سارق شرع را حکم
ولی باید برید این دزد را سر
مرا زین کهنه دزد از لعل جانان
نگردد هیچگه عیشی میسّر
دو سیصد بار افزون آزمودم
همی ملسوع را تلخست شکر
نه آدم را مگر از فتنهٔ مار
فراق افتاد با فردوس و کوثر
فری آن زلف مشکافشان که گویی
مر او را نافهٔ آهوست مادر
ازو در صفحهٔ آفاق طبیعت
وزو در چهرهٔ دلدار زیور
پرند و شین که از سودای جانان
پریشانتر بدم از زلف دلبر
به رشک لعبت فر خار و کشمیر
درآمد از درم آن سرو کشمر
به عارض هشته یک خرمن شقایق
به مژگان بسته سیصد جعبه نشتر
دو زلفش هر یکی یک دشت سنبل
دو چشمش هر یکی یک باغ عبهر
ز مشکش در قمر درعی هویدا
ز سیمش در کمر کوهی مستّر
مرا زان کوه غم چون کوه فربه
مرا زان مشک تن چون موی لاغر
کمر همواره در کوهست و او را
بود زیر کمر کوهی موقر
بهکوه او زبر هر کس فرا شد
شود بر هر مراد دل مظفر
غرض بنشست و ساغر خورد و بشکفت
رخش گل گل چو باغ از آب ساغر
چو دور هشت و نه طی شد ز مستی
قرین فرش بستر کرد پیکر
من از جا جستم و بوسیدم لبش
کشیده همچو جانش تنگ در بر
گرفتم کام دل چونان که دانی
که دیو نفس غالب بود بیمرّ
به خود گفتم که قاآنی بهش باش
که راه دین زند نفس بد اختر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای دلبر و معشوق خود میپردازد. او از زلفهای سیاه و چشمهای درخشان معشوق صحبت میکند و او را به افسانههای تاریخی و نمادهای مختلف زیبایی تشبیه میکند، مانند ابراهیم و نمرود. شاعر به تضادهایی که در وجود معشوق هست اشاره میکند، از جمله زیبایی و ظرافت در کنار شقاوت و کینه. او همچنین از سردرگمی و دشواری عشق و فراق میگوید و نشان میدهد که عشق میتواند هم شور و شوق به ارمغان آورد و هم درد و رنج.
شاعر به طور کلی زیبایی ظاهری معشوق را وصف میکند و به وجود تضادهای عمیق در ویژگیهای او پرداخته و از احساسات پیچیدهاش نسبت به معشوق سخن میگوید. در پایان، او به نوعی تسلیم عشق میشود و میگوید که باید در این راه با نفس خود مبارزه کند.
هوش مصنوعی: موهای سیاه آن دلبر همچون دود به دور چهرهاش میپیچد.
هوش مصنوعی: مدام مشاهده میکنی که فضای دنیا به خاطر وجود تو معطر و خوشبو شده است.
هوش مصنوعی: دل سیاه مانند قلب نمرود است و در آتش مانند ابراهیم، آذر است.
هوش مصنوعی: چهره زیبای معشوق مانند نور درخشان ماه در آسمان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد یک عقاب تیرهپیکر با دقت و مهارت یک تخم بیضی شکل را زیر پرهای خود نگهداشته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید اجازه داد احساسات و عشق قلبمان به راحتی در دام بیفتند، زیرا عشق و بزرگمنشی انسان باید محفوظ بماند و نمیتوان آن را به سادگی از دست داد.
هوش مصنوعی: اگر هیچگاه زاغی وامق نشود، همانند آتشنشینی است که شبیه زاغ میشود.
هوش مصنوعی: به هر حال، پرنده زاغ هرگز نمیتواند در جایگاهی مانند سمندر که در آتش زندگی میکند، قرار گیرد. این بیان نشاندهنده تفاوت در جایگاه و ویژگیهاست. زاغ نماینگر موجودی است که نمیتواند در موقعیتی بینظیر و پرخطر مانند سمندر زندگی کند.
هوش مصنوعی: همهی بدن از سر تا پا در حال شوق و نشاط است و از پا تا سر، تمامی چینوچروکها و گردیها به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: برای تارهایش، رازهایی چون تیر، و برای چینشهایش، صد چین در دل نهفته است.
هوش مصنوعی: کتاب اقلیدس چنان نوشته شده که انگار چند دایره به آرامی در حال چرخش هستند و به یکدیگر نزدیک میشوند.
هوش مصنوعی: ماه را جنگجویی با زره به دوش متصل کرده است، به او میگویم که همیشه پایدار بمان یا زرهپوشی که در دفاع است.
هوش مصنوعی: در او خوشبو و تاریکی وجود دارد، انگار که عطرش به پدرش و خوشبوییاش به برادرش مربوط میشود.
هوش مصنوعی: تمام وجودش پر از ظلم و ستم است، اما در ظاهر به نظر میرسد که انصاف دارد. تمام جانش پر از دروغ و نیرنگ است، اما چیزی که به نظر میرسد صداقت است، برای او مناسب و برازنده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه، دلها را با رنگهای مختلفی فریب میدهد و جادوگری و نیرنگی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دل او به تمام سرزمینها وابسته است و زیباییاش در سراسر عالم ثابت و مشخص است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که دارای ویژگیهای متضاد و عجیبی است. او ظاهری جذاب و درخشان مانند خورشید دارد، اما در باطنش صفاتی خطرناک و زیانآور مانند افعی نهفته است. به عبارت دیگر، این شخصیت ممکن است در نگاه اول خوب و جذاب به نظر برسد، اما در واقعیت ویژگیهای منفی و خطرناکی دارد که ممکن است دیگران را دچار آسیب کند.
هوش مصنوعی: نه از معجزات موسی خبری هست، نه از زندان و سختیهایی که یوسف در کنعان تجربه کرد.
هوش مصنوعی: تاریکی و کینهای که در دل دارد، به مانند افعیای که به دور شکار خود پیچیده و آماده حمله است.
هوش مصنوعی: من از این موضوع شگفتزدهام که مشک، همانند افعی نیست و جالب اینکه اژدر از عنبر برمیخیزد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که موجودی همچون افعی در برابر مینو (موجودی زیبا و نیکو) قرار گیرد و به سخره گرفته شود؟
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر گیجی و بلاتکلیفیاش به کفر نزدیک شده، به دلیل تاریکی و بدی حالش مانند شامی تیره و مبهم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر کفر با ایمان واقعی همراه باشد، مانند آن است که شب در کنار صبح روشنی قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی اشاره دارد که مثل دزدان در پی شکار دل و احساسات دیگران است و به طور مداوم و بیوقفه در تلاش است تا آنها را به دام بیندازد و به کنترل خود درآورد. این کار او مانند یک کمر بستهای است که همیشه در حال مراقبت و محافظت از آن احساسات است.
هوش مصنوعی: اگر سارق دستش را ببریم طبق حکم قانون شرع، اما باید برای این دزد، سر او را هم قطع کرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و محبت به معشوق خود، هیچ شادی از این دنیا برایم قابل دسترسی نیست.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها تجربیاتم را با این شخص تلخزبان امتحان کردهام و به این نتیجه رسیدهام که شیرینیاش بیشتر از تلخیاش نیست.
هوش مصنوعی: تنها وقتی آدم از آزمایش و امتحان جدایی رنج میبرد، به بهشت و نعمات آن دست مییابد.
هوش مصنوعی: زیبایی آن زلفهای پرپُشت و مشکی مانند این است که گویی او را مادرش با ناوهای از موی آهو ریسیده است.
هوش مصنوعی: از او در چشمانداز طبیعت، زیبایی و جلوهای خاص وجود دارد و همچنین در چهره محبوب، زینت و زیبایی نمایان است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از حال و روز خود سخن میگوید و احساسات عاطفیاش را به تصویر میکشد. او به حالت پریشان و مضطرب خود اشاره میکند که در نتیجه عشق به معشوق و درگیری با زلفهای او به وجود آمده است. به عبارتی، این احساسات شدید و سامان ناپذیر او را از هر چیزی به شدت ناآرامتر کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که معشوق دارد، دامن گل و گیاه و زیورآلات دیگر از طلا و نقره به آن حسادت میکنند. این سرو زیبا که در سرزمین کشمر به مانند یک معشوق است، به خاطر زیباییاش، توجه همه را جلب میکند.
هوش مصنوعی: حضور یک دشت گل شقایق بر چهره و زیبایی آن شبیه به شکوفههایی است که در چشمان زیبا، حس درد و رنج را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: دو زلف او مانند دو دشت پر از گل سنبل است و هر یک از چشمانش مانند یک باغ پر از گل عبهر است.
هوش مصنوعی: عطرش مانند مشک در دل شب روشنایی میبخشد و زیباییاش مانند فضایی پنهان و کوهستانی است که از نقره ساخته شده است.
هوش مصنوعی: من از کوه غم به خاطر انبوه غصههایم سنگین و فربه شدهام، و از بوی خوش مشک به خاطر آنکه وجودم نازک و لاغر است، رنج میکشم.
هوش مصنوعی: کمر همیشه در کوه ایستاده و زیر آن کوه سنگینی دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به قله کوه او برسد، به هر آرزوی دلخواستهاش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: هدف این بود که بنشیند و نوشیدنی بخورد، و پوستش مانند گل باز شد؛ همانطور که باغ از آب نوشیدنی شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که دمی از سر مستی گذشت و هشت و نه سال سپری شد، بدن به آرامش رسید و مانند فرشی آماده استقبال شد.
هوش مصنوعی: من با شوق و ذوق از سرجایم بلند شدم و لب او را بوسیدم، آن لب به قدری زیبا و پرمهر است که گویی جانش را به آغوش میکشد.
هوش مصنوعی: من به آرزوهایم رسیدم، همانطور که میدانی، زیرا نفس سرکش و شیطانی بر من تسلط داشت و من را در بند خود گرفته بود.
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که باید در راه دین و اخلاق ثابتقدم باشم، چرا که نفسِ من دچار وسوسهها و مشکلات زیادی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.