بس دلبرکانند به هر بوم و به هر بر
یارب چکند یک دل با این همه دلبر
آن میبردش از چپ و این میکشد از راست
مسکیندلکم مانده در اینکشمکش اندر
گه میکشدش این به دو ابروی مقوس
گه میکشدش آن به دو گیسوی معنبر
این میکندش صید بدو تافته چوگان
آن مینهدش قید به دو بافته چنبر
این میکشدش گه به رخ از ابرو شمشیر
آن میزندش گه به تن از مژگان خنجر
گاهی غمش از شوق سرینی شده فربه
گاهی تنش از عشق میانی شده لاغر
گه تاب برد آن یکش از تاب دو سنبل
گه خواب برد آن یکش از خواب دو عبهر
گه میچرد از زلف بتی سنبل بویا
گه میخورد از لعل لبی قند مکرر
مسکین دلکم راکه خدا باد نگهدار
خود را نتواند که نگهدارد در بر
بیند لب آن را لبش از غصه شود خشک
بیند رخ این را رخش از گریه شود تر
گه طرهٔ آن بیند و اندوه کند ساز
گه غرهٔ این بیند و فریاد کند سر
گه موی مهی بیند بر روی پریشان
از مویه به خود پیچد چون موی بر آذر
گه خال بتی بیند چون عود بر آتش
واهش ز درون خیزد چون دود ز مجمر
چون تاب گهی جای کند در شکن زلف
چون خال گهی پای نهد بر رخ دلبر
من این دل سودازده بالله که نخواهم
بیرون کشمش با رگ و با ریشه ز پیکر
بفروشمش ار کس خرد از من به زر و سیم
کامروز همم سیم به کار آید و هم زر
ور کس به زر و سیم دل از من نستاند
بشتابم و سوداکنمش با دل دیگر
نینی غلطم کس دل دیوانه نخواهد
دیوانه بود هرکه به دیوانهکند سر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و کشمکشهای عاشقانه خود اشاره میکند. او از دلبرانی صحبت میکند که هر کدام به نوعی دل او را میربایند و او را در میان دو راهیها و احساسات متفاوت گرفتار کردهاند. دل او به دلیل عشق و شوق، گاهی خوشحال و گاهی غمگین میشود. شاعر از تصاویر زیبا و جذاب معشوق و تأثیری که بر او میگذارند، استفاده میکند. در نهایت، او تأکید میکند که هیچ چیز نمیتواند دل عاشق را از محبتش جدا کند و حتی اگر پیشنهادهای مالی برای دلش بیاید، آن را نمیفروشد. عشق او برتر از این چیزهاست و او نمیتواند به سادگی دل را از خود جدا کند.
هوش مصنوعی: ای کاش در هر گوشه و کنار، دلبرانی باشند که با تمام وجود، یک دل را در کنار این همه دلبر داشته باشند.
هوش مصنوعی: او از طرف چپ به سمت خود میکشد و آن دیگری از سمت راست، و من که دلسوختهام، در این کشمکش گرفتار ماندهام.
هوش مصنوعی: گاهی ابروهای کمانی او جذبهای دارند که آدم را به سوی خود میکشند و گاهی هم زیبایی و لطافت گیسوانش باعث میشود که دل را به چنگ آورد.
هوش مصنوعی: این شخص با چارهای که میسازد، به راحتی شکار میشود و مانند یک چوگان به او یاری میرساند. آن شخص نیز او را به وسیلهای خاص، مهار و کنترل میکند.
هوش مصنوعی: این فرد به طور مرموز و پیوسته دو نوع آسیب را به دیگری میزند؛ گاهی با ابرویش که به نوعی به شمشیر شباهت دارد و گاهی با مژگانش که مانند خنجری در بدن طرف تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر شوق و خوشحالی، دلش پُر و سنگین میشود و گاهی به خاطر عشق، به شدت دلش ضعف میرود و لاغر میشود.
هوش مصنوعی: گاهی یکی از دو طرف تاب و تندی را تحمل میکند، و گاهی دیگر طرف آن، خواب و آرامش را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی از زلفِ بتی خوشبو بویی به مشام میرسد و گاهی نیز از لبِ او که مانند قند شیرین است، لذتی جاری میشود.
هوش مصنوعی: دل بینوا و غمزدهام را نمیتواند حتی خدا هم در آغوش خود نگهدارد و محافظت کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی لب آن را ببیند، از غصه لبهایش خشک میشود و اگر این چهره را ببیند، چهرهاش از گریه خیس میگردد.
هوش مصنوعی: گاهی وجود آن شخص باعث میشود که به فکر و اندیشه فرو بروی و احساس غم کنی، و گاهی هم جمال او تو را به وجد میآورد و باعث فریاد و شادیات میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی موی زیبایی را بر روی چهره پریشان مشاهده میکند، از شدت ناراحتی و غم خود را در هم میپیچد مانند موهایی که به آتش میپیچند.
هوش مصنوعی: گاه انسانی که به زیبایی معشوق خود نگاه میکند، مانند عود در حال سوختن بر روی آتش، از درونش احساسات و عواطفی برمیخیزد که همچون دود از مشعل خارج میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و شگفتی چون نوری در میان زلفهای خمیدهاش رخ نمایان میشود، و گاه شاهد زیبایی او بر چهرهاش هستیم.
هوش مصنوعی: من این دل پر از آرزو و شوق را به هیچ وجه نمیتوانم از بدنم جدا کنم، حتی اگر بخواهم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از من بخواهد که این عشق را بفروشم به قیمت طلا و نقره، امروز هم نقره و هم طلا به کارم میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی با ثروت و جواهرات بتواند دل مرا از من بگیرد، من سریعاً میروم و با دلی دیگر به او توجه میکنم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیخواهد دیوانه شود، اما هر کسی که با دیوانهای درافتد و خود را درگیر کند، به سمت دیوانگی میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسیار دعا کردم کاین روز ببینم
امروز بدیدم ز دعا کردن بسیار
ای چنبر گردنده بدین گوی مدور
چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر
وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت
تا زنده شب تیره پس روز منور
هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت
[...]
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار
پر بار بسال اندر یکبار بود گل
روی تو مرا هست همیشه گل پر بار
ای آذر تو بافته از غالیه چادر
اندر دل عشاق ز دست آذرت آذر
زلفین تو ریحان دل عشاق تو جنت
دیدار تو خور دیده عشاق تو خاور
نه سرو سهی چون تو و نه لاله خودرو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.