دوشم ندا رسید ز درگاه کبریا
کای بنده کبر بهتر از این عجز با ریا
خوانی مرا خبیر و خلاف تو آشکار
دانی مرا بصیر و نفاق تو برملا
گر دانیام بصیر چرا میکنی گنه
ور خوانیام خبیر چرا میکنی خطا
ما گر عطا کنیم چه خدمت کنی به خلق
خلق ار کرم کنند چه منت بری ز ما
ماییم خالق تو چو حاصل شود تعب
خلقند خواجهٔ تو چو واصل شود عطا
اجرای من خوری و کنی خدمت امیر
روزی من بری و کشی منت کیا
گه چون عسس مدارت از خون بیکسان
گه چون مگس قرارت بر خوان اغنیا
گاهی چو کرم پیله کشی طیلسان به سر
گاهی ز روی حیله کنی پیرهن قبا
یعنی به جذبهایم نه شوریده از جنون
یعنی به خلسهایم نه پیچیده در ردا
تا کی شود به رهگذر جرم ره سپر
تا کی کنی به معذرت جبر اکتفا
گویی که جبر باشد و باکت نه از گنه
دانی که جرم داری و شرمت نه از خدا
آخر صلاح را نبود فخر بر فجور؟
آخر نکاح را نبود فرق از زنا؟
مقتول را ز قاتل باطل بود قصاص
مظلوم را ز ظالم لازم بود جفا
کس گفت رنگها همه در خامهٔ قدر
کس گفت ننگها همه در نامهٔ قضا
در گردش است لعبت و لعاب در کمین
در جنبش است خامه و نقاش در قفا
میغست در تصاعد و قلاب آفتاب
کاهست در تحرک و جذاب کهربا
دیو از برای آنکه به خویشت شود دلیل
نفس از برای آنکه ز کیشت کند جدا
آن از طریق شرع کند با تو دوستی
وین در لباس زهد شود با تو آشنا
آن نرم نرم شبههٔ باطل کند بیان
وین خند خند نکتهٔ ناحق کند ادا
آن طعنه گو که یاوری دین ذوالمنن
وین خنده زن که پیروی شرع مصطفا
گر جز قبول ملت اجداد کو دلیل؟
ور جز وثوق عادت اسلاف کو گوا؟
این گویدت همی به تجاهل که حق کدام؟
وین راندت همی به تعرص که رب کجا؟
این دزد کاروان و تو مسکین کاروان
آن رند و اوستا و تو نادان روستا
آن آردت ز مسلک توحید منصرف
وین آردت به مهلک تزویر رهنما
تو در میانه هایم و حیران و تنزده
آکنده از سفاهت و آموده از عما
بر دیدهٔ خلوص تو حاجب شود هوس
بر آتش نفاق تو دامن زند هوا
سازد تو را به شرک خفی دیو ممتحن
آرد تو را به کفر جلی نفس مبتلا
نفس تو را کسالت اصلی شود معین
طبع ترا جهالت فطری شود غطا
گویی گه صلوه که شرعست ناپسند
رانی گه زکوه که دین است ناروا
تا رفته رفته دغدغهٔ دل شود قوی
تا لمحه لمحه تقویت دل کند قوا
گویی به خود که رب ز چه رفتست در حجاب
رانی به دل که حق ز چه ماندست در خفا
گر زانکه هست، حکمت پنهان شدن کدام
ور زانکه نیست پیرو فرمان شدن چرا
تا چند مکر و دغدغهای دیو زشتخو
تا چند کفر و سفسطهای مست ژاژخا
بر بود من دلیل بس این چرخ گردگرد
بر ذات من گواه بس این دیر دیرپا
کوبندهای بباید تا دف کند خروش
گویندهای بباید تا کُه کند صدا
سریست زیر پرده که میپوید آسمان
آبیست زیر پره که میگردد آسیا
بینوبهار گل نشود بوستان فروز
بیکردگار کُه نشود آسمان گرا
شاه ار تو را به تخت منقش دهد جواز
میر ار تو را به کاخ مقرنس زند صلا
مدحت کنی نخست به نقاش آن سریر
تحسین کنی درست به معمار آن بنا
گویی به کلک صنعت نقاش آفرین
رانی به دست قدرت معمار مرحبا
آخر چگونه کوه بدان شوکت و شکوه
آخر چگونه چرخ بدین رفعت و علا
بیقادری به وادی هستی نهد قدم
بیصانعی به عرصهٔ امکان زند لوا
آخر چگونه عرش بدین پایه و شرف
آخر چگونه مهر بدین مایه و بها
بیآمری بسیط جهان را شود محیط
بیخالقی فضای زمین را دهد ضیا
اسباب فرش من چه کم از کاخ پادشه
آیات عرش من چه کم از عرش پادشا
با این گنه امید تفضل بود گنه
با این خطا خیال ترحم بود خطا
الا به یمن طاعت برهان حق علی
الا به عون مدحت سلطان دین رضا
اصل کرم ولی نعم قاید امم
کهف وری امام هدی آیت تقا
سطح حیات، خط بقا، نقطهٔ وجود
قطب نجات، قوس صفا، مرکز وفا
نفس بسیط، عقل مجرد، روان صرف
مصباح فیض، راح روان، روح اتقیا
مصداق لوح، معنی نون، مظهر قلم
نور ازل، چراغ ابد، مشعل بقا
منهاج عدل، تاج شریعت، رواج دین
مفتاح صنع، درج سخن، گوهر سخا
فیض نخست، صادر اول، ظهور حق
مرآت وحی، رایت دین، آیت هدا
معنی باء بسمله مسند نشینکن
مصداق نفس کامله عزلتگزین لا
گر حکم او به جنبش غبرا دهد مثال
ور رای او به رامش گردون دهد رضا
راند قضا پیاپی کاجر است ای قدر
گوید قدر دمادم کامضاست ای قضا
پاینده دولتیست بدو جستن انتساب
فرخنده نعمتیست بدو کردن اقتدا
بیمی که با حمایت او بهترین ملک
سلطان به یک تعرض او کمترین گدا
عکسی ز لوح حکمت او هر چه در زمین
نقشی ز کلک قدرت او هر چه در سما
گر پرسد از خدای که یارب کراست حق
الحق فیک منک الیک آیدش ندا
ارواح انبیا همه بر خاک او مقیم
اشباح اولیا همه در راه او فدا
با نسبت وجود شریف تو ممکنات
ای ممکنات را به وجود تو التجا
خورشید وسایه، روز و چراغ، آفتاب و شمع
دریا و قطره، درو خزف برد و بوریا
اصل و طفیل، شخص وشبه، قصد و امتحان
بود و نبود، ذات و صفت، عین و اقتضا
فیاض و فیض، علت و معلول، نور و ظل
نقاش و نقش، کاتب و خط، بانی و بنا
معنی و لفظ، مصدر و مشتق، مفاد و حرف
عین و اثر، عیان و خبر، صدق و افترا
بالله من قلاک بصیرا فقد هلک
تالله من اتاک خبیراً فقد نجا
ذات تو سرفراز به تمجید ذوالمنن
نفس تو بینیاز ز تقدیس اصفیا
از گوهر تو عالم ایجاد را شرف
از هستی تو دوحهٔ ابداع را نما
در پیشگاه امر تو بیگفت و بیشنود
در کارگاه نهی تو بیچون و بیچرا
اضداد بیمسالمه با یکدگر قرین
ابعاد بیمنازعه از یکدگر جدا
اخلاف راشدین تو گنجینهٔ شرف
اسلاف ماجدین تو آیینهٔ صفا
یک سر به کارگاه هدایت گشاده دست
یک سر به بارگاه امامت نهاده پا
در پردهٔ ولایت عظمی نهفته رو
بر مسند خلاقت کبری گزیده جا
نفس تو بوستانی معطور و دلنشین
ذات تو گلستانی مطبوع و جانفزا
نورسته لالهایست از آن بوستان ادب
نشکفته غنچهایست از آن گلستان حیا
غمگین شود به هر چه تو غمگین شوی رسول
شادان شود به هر چه تو شادان شوی خدا
خورشید گر نه کور شد از شرم رای تو
دارد چرا ز خط شعاعی به کف عصا
شرعی که بر ولای تو حایل شود دغل
وحیی که بیرضای تو نازل شود دغا
هر نیش کز خلیل تو نوشیست دلنشین
هر نوش کز عدوی تو نیشیست جانگزا
مهر ترا ثواب مخلد بود ثمر
قهر تو را عذاب مؤبد بود جزا
آنجا که قدر توست اثر نیست از جهت
آنجا که صدر توست خبر نیست از فضا
با شوکت تو چرخ اسیریست منحنی
با همت تو مهر فقیریست بینوا
خرم بهشت اگر تو برو نگذری جحیم
رخشان سهیل اگر تو برو ننگری سها
از فر هستی تو بود عقل را فروغ
از نور گوهر تو بود نفس را بها
در کارگاه امر تویی میر پیشبین
در بارگاه ملک تویی شاه پیشوا
بیرخصت تو لاله نمیروید از زمین
بیخواهش تو ژاله نمیبارد از هوا
گویا شود جماد اگر گوییش بگو
پویا شود نبات اگر گوییش بیا
مردود پیشگاه تو مردود کاینات
مقبول بارگاه تو مقبول ماسوا
مستوثق ولای تو نندیشد از اجل
مستظهر وداد تو نگریزد از فنا
در مکتب کمال تو خردی بود خرد
از دفتر نوال تو جزوی بود بقا
جسم تو را به مسند ناسوت مستقر
روح ترا ز بالش لاهوت متکا
گنجی که بدسگال تو بخشد کم از خزف
رنجی که نیکخواه تو خواهد به از شفا
حب تو گر عدوست به جان میخرم عدو
مهر تو گر بلاست به دل میبرم بلا
خاری که از خلیل تو میخوانمش رطب
دردی که از حبیب تو میدانمش دوا
دل با تو گر دو روست ز دل میبرم امید
جان با تو گر عدوست ز جان میکنم ابا
خوفی که از دیار تو باشد به از امان
فقری که در جوار تو باشد به از غنا
بیمم نه با وداد تو از آتش حجیم
باکم نه با ولای تو از شورش جزا
در روز حشر جوشن جان سازم آن وداد
در وقت نشر نشرت تن سازم آن ولا
قاآنیا اگرچه دعا و ثنای شاه
این دیو را اذی بود آن روح را غذا
زان بر فراز عرش سرافیل را سرور
زین بر فرود فرش عزازیل را عزا
لیکن تو را مجال بیان نیست در درود
لیکن تو را قبول سخن نیست در ثنا
دشت دعا وسیع و سمند تو ناتوان
بام ثنا رفیع و کمند تو نارسا
زین بیش بر طبق چه نهی جنس ناپسند
زین بیش بر محک چه زنی نقد ناروا
این عرصهایست صعب بدو بر منه قدم
وین لجهایست ژرف بدو بر مکن شنا
گیرم که در کلام تو تأثیر کیمیاست
دانا به کان زر نکند عرض کیمیا
گیرم که عنبرین سخنت نافهٔ ختاست
کس نافه ارمغان نبرد جانب ختا
ختلان و خنگ چاچ و کمان، روم و پرنیان
توران و تیر مصر و شکر هند و توتیا
کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل
عمان و در حدیقه و گل جنت و گیا
گر رایت از مدیح شناسایی است و بس
خود را شناس تا نکنی مدح ناسزا
ور مقصد از دعا طلبت نیل مدعاست
خود را دعا کن از پی تحصیل مدعا
شه را هر آنچه باید و شاید مقرر است
بیسنت ستایش و بیمنت دعا
آن را که افتخار دعا و ثنا بدوست
ناید ثنا ستوده و نبود دعا روا
یارب به پادشاه رسل ماه هاشمی
یارب به رهنمای سبل شاه لافتی
یارب به زهد سلمان آن پیر پارسی
یارب به صدق بوذر آن میر پارسا
یارب به اشک دیدهٔ گریان فاطمه
یارب بسوز سینهٔ بریان مجتبی
یارب به اشک چشم اسیران ماریه
یارب به خون خلق شهیدان کربلا
یارب به آفتاب امامت علی که هست
مفتاح آفرینش و مصباح اهتدا
یارب به نور بینش باقر که پرتویست
از علم او ظهور کرامات اولیا
یارب به فر مذهب جعفر که جلوهایست
از صدق او شهود مقامات اوصیا
یارب به جاه موسی کاظمکه بوقبیس
با علم او به پویه سبق برده از صبا
یارب به پادشاه خراسان کش آسمان
هر دم کند سجود که روحی لک الفدا
یارب به جود عام محمد که کردهاند
تعویذ جان ز حرز جواد وی انبیا
یارب به مهر برج نقاوت نقی که یافت
هجده هزار عالم ازو نزهت و نوا
یارب به نور دعوت حسن حسن که هست
هستی او حقیقت جام جهاننما
یارب به نور حجت قائم که تا قیام
قائم به اوست قائمهٔ عرش کبریا
فضلی که از شداید برزخ شوم خلاصت
رحمی که از مهالک دوزخ شوم رها
برهانم از وساوس این نفس دونپرست
دریابم از کشاکش این طبع خودستا
چندم به کارگاه طلب نفس در تعب
چندم به بارگاه فنا روح در عنا
مگذار بیژنم را در قعر تیره چه
مپسند بهمنم را در کام اژدها
ادعوک راجیاً و انادیک فاستجب
یا من یجیب دعوه داع اذا دعا
فاستغفری لذنبک با نفس و اهتدی
بالله ان ربک یهدی لمن یشا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است عارفانه که از زبان یک عاشق خداوند بیان شده است. شاعر در آن به نقد خود و دیگران میپردازد و به مضامین معرفت، بندگی، و معصیت اشاره میکند. او از خداوند طلب هدایت و رحمت دارد و میگوید که در مقابل بزرگی و عظمت خداوند، هر گونه عجب و فخر را ناپسند میداند.
شاعر به تناقض رفتار انسانها در ادعاهای دینی و اعمالشان اشاره کرده و بر لزوم خلوص نیت در بندگی تأکید میکند. او از مفهوم هدایت و پیروی از اوصیا و انبیا سخن میگوید و در نهایت به دعا و استغفار از خداوند میپردازد، با امید به رحمت و بخشش الهی.
در کل، این شعر به عمق اعتقادات عرفانی و دینی شاعر نسبت به خداوند و بهرهمندی از دین اشاره دارد و در عین حال نقدی به رفتارها و نیتهای انسانها دارد.
هوش مصنوعی: به تازگی صدایی از سوی خداوند به من رسید که میفرمود: ای بنده، تو بهتر است که از تکبر پرهیز کنی و با ریاکاری به خود نپردازی.
هوش مصنوعی: تو میگویی که آگاه هستی و حقیقت مرا میدانی، اما من با بصیرتی که دارم، نفاق و پنهانکاریهای تو را به خوبی میشناسم.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که من بینا هستم، پس چرا گناه میکنی؟ و اگر مرا باخبر میدانی، پس چرا اشتباه میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر ما بخشش کنیم، چه کمکی به مردم خواهی کرد؟ و اگر مردم به ما لطف کنند، چه نیازی به منت گذاشتن بر ما هست؟
هوش مصنوعی: ما خالق تو هستیم، زمانی که نتیجه زحمات انسانها نمایان شود. زمانی که خواجهٔ تو به حقیقت برسد، نعمت و بخشش آغاز میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در کار خود به خوبی عمل کنی و به امیر خدمت کنی، روزیات تأمین شده است و از منّت دیگران رها میشوی.
هوش مصنوعی: گاهی مانند پلیس، مراقب و مدافع بیکسها هستی و گاهی مانند مگس، در کنار ثروتمندان و در محیط آنها قرار میگیری.
هوش مصنوعی: گاه مانند کرمی که در پیله خود به آرامی و با دقت و زیبایی زندگی میکند، راهی را میپیمایی؛ و گاه برای فریب دیگران، با نیرنگ ظاهری متفاوت به خود میگیری و لباسی زیبا بر تن میکنی.
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر و جذبهایم و نه در حالی که دیوانه و سرگردان باشیم. ما در حالتی آرام و خلسهایم و نه در این حالت که به دنبال پوششی باشیم.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی به بهانههای مختلف از مسئولیتهای خود فرار کنی و به عذرخواهی بسنده کنی؟
هوش مصنوعی: انگار که مجبور هستی و ترسی از گناهت نداری، چون میدانی که خطا کردهای ولی از خدا شرمنده نیستی.
هوش مصنوعی: آیا در نهایت شایسته است که بر گناه و فساد فخر کنیم؟ آیا تفاوتی بین ازدواج و زنا وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: کشتن فردی که بیگناه است، هیچگونه توجیهی ندارد؛ اما در مقابل، عدالت به این معناست که افراد ستمدیده باید از ستمگران انتقام بگیرند.
هوش مصنوعی: بعضی گفتهاند که همه زیباییها و رنگها در دنیای سرنوشت گنجانده شدهاند و برخی دیگر بر این باورند که تمام ننگها و زشتیها در نوشتههای تقدیر وجود دارد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، بازی و زیبایی در حال چرخش است و قلم و نقاشی در حال حرکت و آماده تصویرسازی هستند.
هوش مصنوعی: ابر در حال بالا رفتن و خورشید در حال درخشش، در حالی که کهربا در حالت جلب توجه و جنب و جوش قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیو به منظور اینکه خودش را توجیه کند، به کارهایش ادامه میدهد و نفس انسان نیز به همین علت است که تلاش میکند او را از ریشه و هویت واقعیاش جدا کند. در واقع، این نشاندهنده جنگ میان دو جنبه است: جنبه بد و جنبه خوب، و تلاش برای حفظ هویت و راستکلامی در برابر وسوسهها و تمایلات نفسانی.
هوش مصنوعی: این شخص با تو دوست میشود بر اساس اصول و قوانین مذهبی، و دیگری در ظاهری از زهد و پارسایی به تو نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شکی که آرام آرام به وجود میآید، میتواند واقعیت را به طور نادرست بیان کند و همچنین با خنده، نکتهای نادرست را به نمایش میگذارد. به عبارت دیگر، این دو عنصر میتوانند به شکل ظاهری امور را تحریف کرده و دیدگاههای نادرست را منتقل کنند.
هوش مصنوعی: آن سخنگوی انتقادکننده که یاریدهنده دین خداوند بزرگ است، و کسی که با خنده به دنبال پیروی از قوانینی است که پیامبر خدا تعیین کرده.
هوش مصنوعی: اگر غیر از پذیرش ملت نیاکان چه دلیلی وجود دارد؟ و اگر غیر از اعتماد به عادت گذشتگان چه گواهی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: این شخص به طور نادانی مدعی است که حقیقت چیست و به طور بیاعتنایی در پی پیدا کردن خداوند است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره میکند که در راهها و زندگی، افرادی هستند که به دیگران آسیب میرسانند و در عین حال، افرادی مانند تو که نادان و بیخبر هستند، تحت تأثیر آنها قرار میگیرند. اوضاع به گونهای است که برخی با زیرکی و فریبکاری منافع خود را پیش میبرند، در حالی که دیگران در نادانی و بیخبری به سر میبرند.
هوش مصنوعی: این مسیر توحید تو را به سمت درست و راست هدایت میکند، اما آن مسیر تزویر و نیرنگ تو را به هلاکت میکشاند.
هوش مصنوعی: تو در درون من قرار داری، ولی دچار سردرگمی و ناامیدی هستی و از نابخردی پر شدهای، در حالی که آمادهای برای عمل.
هوش مصنوعی: اگر اخلاص تو دچار وسوسه شود، هوس مانع میشود و نیَّت ناپاک بر آتش نفاق تو میافزاید.
هوش مصنوعی: به میدان آزمایش میفرستی و دیو مخفی تو را به سوی شرک میکشاند و نفس تو را به گناههای بزرگ دچار میکند.
هوش مصنوعی: چهرهی تو نشاندهندهی حال دل توست و ناتوانیها و بیخبریهای فطری، تو را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد گاهی اعمالی که به احکام شرعی مربوط میشوند، ناپسند به نظر میرسند و گاهی هم انجام واجبات دینی، غیرقابل قبول است.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، نگرانیهای دل قویتر میشود و کم کم نیرو و قدرت دل را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: انگار در دل خود میگویم که چرا خداوند از ما دور است و چرا حقیقت در پنهانی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر چیزی وجود دارد، کدام حکمت در پنهان شدن آن نهفته است؟ و اگر چیزی وجود ندارد، چرا باید از دستورات پیروی کنیم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید با فریب و نیرنگ این موجود زشت و بدجنس دست به گریبان باشیم؟ تا کی باید با بیخردی و سخنان بیپایه و اساسِ کسانی که فقط حرف میزنند و کاری نمیکنند، مواجه شویم؟
هوش مصنوعی: من شاهدها و نشانههای زیادی دارم که این دنیا و سرنوشت، بر وجود من گواهی میدهند.
هوش مصنوعی: برای ایجاد صدای زیبا و دلنشین، باید کسی باشد که با انرژی و قوت، آن را به وجود آورد؛ همچنین، نیاز است فردی دیگر باشد که با توانایی خود، صدای او را به جایی برساند و به وضوح بیان کند.
هوش مصنوعی: چیزی در درون پنهان است که نظم و آرامش را به هم میزند. در زیر یک سطح آرام، فعالیت و تنش وجود دارد که نشاندهنده تغییرات و حرکتهایی است.
هوش مصنوعی: اگر بهار نیاید، باغی شکوفا نخواهد شد و بدون خالق، کوه هم به آسمان نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه تو را بر تختی با نقش و نگار بنشاند، یا تو را به کاخی زیبا دعوت کند، در این حال تو را به مقام و منزلت نخواهد رساند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از کسی ستایش کنی، ابتدا باید از هنرمندی که سر این تخت را ساخته، تمجید کنی و سپس به معمار آن بنا اشاره کنی تا نشاندهنده ارزش هنر و مهارت آنها باشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که نقاشی با هنر خاص خود، تصویر زیبایی از آفرینش را به تصویر کشیده است و این کار به همت مهارت و قدرت معمار انجام شده است. چنین آفرینشی شایسته ستایش و تحسین است.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کوه به این عظمت و زیبایی وجود داشته باشد و در عین حال آسمان به این بلندی و ارتفاع باشد؟
هوش مصنوعی: انسان ناتوان بدون مقدمه و تدبیر نمیتواند وارد عرصه وجود شود و در دنیای ممکنات هیچگونه نشانهای از خالق و سازنده را نمیتواند بیابد.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است عرش آسمان به این عظمت و شکوه باشد و در عین حال محبت و عشق اینچنین ارزشمند و گرانبها باشد؟
هوش مصنوعی: جهان بیآلودگی و پاکی به آن محیطی میشود که در آن وجود خالقی (خالق یا سازندهای) نیست و در این فضا، زمین نیز نور و روشنایی خاصی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: فرش من به اندازه کاخ پادشاه زیباست و جایگاه من نیز به اندازه عرش پادشاه ارزشمند است.
هوش مصنوعی: با وجود این گناه، امیدوارم که رحمت و لطفی از جانب شما شامل حال من شود. با این خطا، در درون خودم به فکر جلب ترحم شما هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت از فرمان خدا و به واسطهی حمایت و ستایش از پیشوای دین، امام رضا (علیهالسلام)، به همهچیز دستیابی خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای برتر و مقام والای یک شخصیت معنوی اشاره دارد که به عنوان منبع رحمت و هدایت برای مردم شناخته میشود. او به عنوان الگو و راهنمایی برای هدایت و پرهیزکاری، قابل احترام است و نقش مهمی در راهنمایی جامعه ایفا میکند.
هوش مصنوعی: زندگی، مرز بقای ما و نقطهٔ وجودمان، منبع نجات و آرامش، و محور وفاداری است.
هوش مصنوعی: این جمله به مفاهیم عمیق وجودی و روحانی اشاره دارد. به نوعی از نفس فطری و ذات انسانی صحبت میکند که از عقل و اندیشهای ناب تشکیل شده است. همچنین به روح پاک و خالصی اشاره دارد که منبعی برای دریافت فیض و نور الهی است و میتواند راهی برای دیگران به سوی معنویت و تقوا باشد. این معانی به نوعی بیانگر پیوستگی میان قوا و جنبههای مختلف وجود انسان و ارتباط آن با فیض الهی و تقوای روحانی هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیها و مقامهای عالی یک موجود اشاره دارد. موجودی که نماد علم و آگاهی است و منبع نور و زندگی برای دیگران به شمار میآید. به نوعی، این شخص یا چیز، تجلی معانی عمیق و ابدی است که برای هدایت و روشنایی استفاده میشود. او مانند چراغی در دنیا عمل میکند که راه را برای دیگران روشن میسازد و در بقا و استمرار وجود نقش کلیدی دارد.
هوش مصنوعی: راه درست و عدالت، نشانه شریعت و راه گسترش دین، کلید انجام کارها، منزلت سخن و ارزش generosity است.
هوش مصنوعی: این عبارت به بیان مفهوم وجود یک منبع اولیه و فیض الهی میپردازد که به عنوان ظهور حقیقت و نمایانگر وحی و دین عمل میکند. به عبارتی، این وجود اولیه و فیضش نشاندهنده راهنمایی و هدایت الهی است.
هوش مصنوعی: از وجود خداوند بهرهمند شو و از دنیای مادی فاصله بگیر. به دنبال درک عمیقتری از خودت باش و در کنارهگیری از دنیا، آرامش و کمال را جستجو کن.
هوش مصنوعی: اگر فرمان او حرکتی را باعث شود که بر روی زمین بیفتد، مانند غباری روان، و اگر نظر او بر آرامش آسمانها باشد، موجب رضایت خواهد شد.
هوش مصنوعی: سرنوشت به طور مکرر در حال تغییر است و سرنوشتساز میگوید هر لحظه فرصتی برای لذت بردن وجود دارد، ای سرنوشت.
هوش مصنوعی: دولت و حکومت که پایدار باشد، وابستگی به آن امر خوبی است و پیروی از آن باعث خوشبختی و نعمت میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا، فردی از قدرت و حمایتی سخن میگوید که اگر حمایت خداوند (یا شخصی قدرتمند) وجود داشته باشد، حتی بهترین و با اعتبارترین افراد نیز نمیتوانند به کسی که تحت این حمایت است، آسیب برسانند. یعنی در برابر حمایت قوی، هیچ خطر یا تهدیدی نمیتواند تاثیرگذار باشد. همچنین، این موضوع اشاره دارد که حتی حاکمیت و ثروتمندترین افراد نیز در برابر این حمایت بیاثر خواهند بود.
هوش مصنوعی: او تصویری از حکمت خود را در زمین به جا گذاشته و هر آنچه در آسمان وجود دارد، نشانهای از قدرت اوست.
هوش مصنوعی: اگر خداوند بپرسد که ای پروردگار، حقیقت چیست و حقیقت در چه کسی است، ندا میرسد که آن حقیقت از تو به سوی او میآید.
هوش مصنوعی: روحهای پیامبران همه در سرزمین او ساکناند و سایههای اولیای خدا نیز در راه او فداکاری میکنند.
هوش مصنوعی: وجود باارزش تو باعث شده است که موجودات ممکن، وجود پیدا کنند و به خاطر تو به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوتها و تضادهای مختلفی اشاره شده است؛ مانند خورشید و سایه، که نشاندهندهی روشنایی و تاریکی هستند، یا روز و چراغ که نمایانگر روشنایی روز و نور مصنوعی شب میباشند. همچنین آفتاب و شمع به تفاوت نور طبیعی و مصنوعی اشاره دارند. دریا و قطره نیز نماد بزرگی و کوچکی، وسعت و محدودیت هستند. در نهایت، خزف و بوریا به دو نوع مواد مختلف اشاره دارند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند. این موارد نشاندهندهی تنوع و تضادهایی است که در جهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت به بررسی روابط و مقامات مختلف در وجود و شناخت انسانها و موارد پیرامونشان میپردازد. به نوعی، از چگونگی تأثیر ذات و صفات بر یکدیگر و همچنین نکات مربوط به اهداف و آزمایشهای زندگی گفتگو میکند. این رابطهها به ما کمک میکند تا درک بهتری از وجود خود و اطرافیانمان پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: بخشش و نعمت، علت و نتیجه، نور و سایهی نقاش و طرح، نویسنده و نوشته، سازنده و ساختمان.
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی وجوه مختلف زبان و معنا میپردازد. اشاره دارد که بین واژهها و معانی، بین مفاهیم و کلمات، بین حقیقت و دروغ تفاوتهایی وجود دارد. این تفاوتها شامل رابطه بین مبنای کلمات و شکلگیری آنها و نیز تفاوت میان حقیقت و اطلاعات نادرست میشود. بهطور کلی، بیت به پیچیدگی و تنوع در فهم و تفسیر زبان اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، کسی که با قلبی آگاه و هوشیار به تو نزدیک شود، نجات پیدا کرده است؛ اما کسی که با غفلت و ناآگاهی به تو توجه کند، به سختی خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وجود تو در اوج شرافت و احترام است و روح تو از هر گونه تعریف و تمجید دیگران بینیاز است.
هوش مصنوعی: از وجود تو، هستی و عالم شکل گرفتهاند و تو نمایانگر خلاقیت و نواندیشی هستی.
هوش مصنوعی: در برابر فرمان تو انسانها نه صحبت میکنند و نه چیزی میشنوند. در جایی که تو نهی میکنی، کسی سوالی نمیکند یا اعتراضی نمینماید.
هوش مصنوعی: متن بیانگر این است که تضادها و دشمنیها با یکدیگر در کنار هم قرار دارند و در عین حال، جنبههای مختلفی که با یکدیگر نزاعی ندارند از یکدیگر جدا هستند. به عبارتی، در حالی که تنشها وجود دارد، نکات مثبت و بیاختلافی نیز وجود دارد که میتواند از هم متمایز شود.
هوش مصنوعی: نسلهای پس از راشدین، گنجینهای از افتخار برای نیاکان بزرگوار ما هستند و آنها مانند آینهای از پاکی و صفا به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: یک دست به کارگاه هدایت مشغول است و دست دیگر در بارگاه رهبری و امامت قرار دارد.
هوش مصنوعی: در حجاب مقام بزرگ رهبری، چهرهای از خالق یگانه با عظمت و شکوه پنهان شده است.
هوش مصنوعی: تو مانند یک باغ خوشبو و دلنشین هستی و وجودت مثل گلستانی است که سرشار از زیبایی و نشاط است.
هوش مصنوعی: در باغ ادب، گل لالهای جوان و تازهرسیده است و غنچهای ناشکفته در گلستان حیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرگاه تو ناراحت شوی، او نیز ناراحت میشود و هر زمان که خوشحال باشی، او هم خوشحال خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید به خاطر عظمت محبوبی چون تو نتواند نورش را بپراکند، پس چرا به هنگام نیایش، پرتوی از شعاعش به دست عصا میرسد؟
هوش مصنوعی: هر قانونی که باعث فاصلهافتادگی از ولایت و سرپرستی تو شود، مانند نیرنگی است و وحیای که بدون رضایت و خواست تو نازل شود نیز دروغ و فریب است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از محبت و دوستی تو به دست میآید شیرین و لذتبخش است، و هر آزاری که از دشمنیات به وجود میآید، دردناک و جانکاه است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو پاداشی ابدی دارد، اما خشم و غضب تو عذابی دائمی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در جایی که مقام و ارزش تو به خوبی شناخته شده است، اثری از دیگران وجود ندارد. همچنین در جایی که تو در اوج و قله خود هستی، خبری از فضا و دنیای خارج نیست.
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو باعث شده که حتی سرنوشت و روزگار هم در بند تو باشند و تحت تأثیر خواست و اراده تو باشند. در این شرایط، حتی خورشید نیز که نماد ثروت و نعمت است، به کمبود و نیاز و فقر خود پی میبرد.
هوش مصنوعی: اگر بهشتی باشی، ولی به آن توجه نکنید، جهنم هم میتواند زیباییهای خود را داشته باشد. ستارههای درخشان هم اگر به آنها نگاه نکنید، معنایشان را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: وجود تو سرچشمه عقل و خرد است و نور درخشش وجودت، روح و زندگی را ارزش میبخشد.
هوش مصنوعی: در کارگاه زندگی تویی که مدیر و راهنمایی کنی، و در مقام سلطنت تویی که فرمانروای اصلی هستی.
هوش مصنوعی: بدون اجازه تو، لالهای از زمین نمیروید و بدون خواسته تو، قطرهی بارانی از هوا نمیبارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اگر جماد (چیزهای بیجان) زبان بگشاید و سخن بگوید، زنده و پویا خواهد شد. همچنین، گیاهان نیز اگر کلامی به زبان بیاورند، میتوانند زندگی و انرژی بیشتری پیدا کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور تو پذیرفته نشود، در حقیقت نزد تمام کائنات هم رد شده است؛ اما هر چیزی که در بارگاه تو مورد قبول قرار بگیرد، برای همه موجودات مقبول است.
هوش مصنوعی: کسی که به ولایت و سرپرستی تو وابسته است، نگران مرگ نیست و کسی که از نعمتهای تو بهرهمند است، از نابودی فرار نمیکند.
هوش مصنوعی: در مدرسهی کمال تو، دانشی که وجود دارد، تنها بخشی از دانشی است که در دفتر موهبتهای تو ثبت شده و دوام و ثبات آن نیز به چیزهای جزئی محدود میشود.
هوش مصنوعی: بدن تو در این دنیا قرار دارد، ولی روح تو در عوالم بالاتر و معنوی استراحت میکند.
هوش مصنوعی: گنجی که بدخواه تو به تو میدهد، ارزش کمتری دارد از درد و رنجی که یک دوست واقعی برایت تحمل خواهد کرد تا بهبودیابی.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو دشمنی باشد، من جانم را به خاطر آن میدهم، و اگر محبت تو درد و بلایی باشد، من آن درد را به دل میپذیرم.
هوش مصنوعی: خاری را که به خاطر تو میشنوم، مانند رطبی است و دردی که به یاد تو میآورم، برایم مثل دارویی است.
هوش مصنوعی: اگر دل با تو دو رو باشد، از دل چشم میپوشم. اگر جانم با تو دشمنی کند، از جان خود دست برمیدارم.
هوش مصنوعی: ترس و نگرانی ناشی از دوری از وطن، بهتر از زندگی در کنار تو با فقر است. همچنین، ثروت و دارایی در حالی که در کنار تو نیستم، ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: نگرانیام از آتش بزرگ به خاطر محبت تو نیست، و از قیامت و عواقب آن به خاطر پیرویام از تو ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، آن لباسی که به جانم میپوشم، همان وعدهای است که به من داده شده و در زمان انتشار پیکرم، به عنوان نشانه و علامتی از آن ماجرای بزرگ در نظر میگیرم.
هوش مصنوعی: ویسنده به خوبی میداند که با تمام نیکیها و ستایشهایی که برای این موجود شیطانی بیان میشود، در واقع روح او به آن نیاز دارد و اینگونه بهنوعی از آن تغذیه میکند. به عبارت دیگر، هرچند که ستایش از او ممکن است آزاردهنده به نظر برسد، اما برای وجود او ضروری است.
هوش مصنوعی: از آن بالای عرش، سرافیل را مقام و سروری است و از طرف دیگر، بر روی زمین، عزازیل در حال عزاداری است.
هوش مصنوعی: اما تو فرصتی برای بیان شادی و رضایت نداری، با این حال در تو قبولکردن سخن خیر و ستایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دشت دعا بسیار وسیع است و اما سمند تو قدرتی ندارد. بام ستایش و ثنای تو بلند و بزرگ است، اما کمند تو نمیتواند به خوبی آن را دربر بگیرد.
هوش مصنوعی: دیگر از این بیشتر بر چه چیزی میتوانی اعتماد کنی، وقتی که جنس بیارزش را روی مِحک امتحان میکنی و نسیهای که درست نیست، را میسنجی؟
هوش مصنوعی: این میدان دشواری است که پای خود را در آن نگذار و این دریا عمیق است که در آن شنا نکن.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که سخن تو مانند کیمیا تأثیرگذار است، اما حکیم و دانا به ارزش واقعی آن توجه نمیکند و آن را مانند طلا نمیداند.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم سخن زیبا و دلنشین تو همچون مشک ختایی است، اما هیچکس نمیتواند این عطر را از وطنش به جایی دیگر ببرد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زنان و مردان از مناطق مختلف، از ختن و خنگ تا روم و پرنیان، و همچنین اشاره به جاذبههای طبیعی و مصنوعی مثل تیر و شکر، نشاندهنده تنوع و غنای فرهنگی و زیباییهای مختلف در جهان است.
هوش مصنوعی: کرمان با زیرهاش، بصره با خرماهایش، بدخشان با لعلهایش، عمان با زیباییهایش، و همچنین در باغها و گلهای بهشتی و گیاهان مختلف، همه نشانههای زیبایی و ثروت زمین هستند.
هوش مصنوعی: اگر پرچم ستایش فقط برای شناسایی توست، پس خود را بشناس تا به مدح و ستایش بیمورد نپردازی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به هدف و خواستهات برسی، باید خودت را دعا کنی و برای رسیدن به آن تلاش کنی.
هوش مصنوعی: هرچه باید و لازم است برای پادشاه، بدون نیاز به ستایش و درخواست از او، مشخص شده است.
هوش مصنوعی: افرادی که دارای شایستگی دعا و ستایش نیستند، نمیتوانند به درستی ستایش شوند و دعا کردن برای آنها مناسب نیست.
هوش مصنوعی: ای خدا، به پادشاهی که ماه تابان و نیکوصفات است، و به رهنمای راههای هدایت و لطف خود، پناه میبرم.
هوش مصنوعی: دوست من، از زهد سلمان، آن پیر پارسی، بهتر است و به صداقت بوذر، آن بزرگوار پارسا، احترام میگذارم.
هوش مصنوعی: خداوندا، به خاطر اشکهای مریم سوخته و غمگین فاطمه، دل مجتبی را که در آتش درد میسوزد، بیتاب کن.
هوش مصنوعی: ای خدا، به خاطر اشکهای کسانی که در بند هستند و به خاطر خون شهیدان کربلا، دعا میکنم.
هوش مصنوعی: خدایا، به خورشید رهبری علی که کلید آفرینش و چراغ هدایت است، توجه کن.
هوش مصنوعی: ای خدا، به نور درک و فهم باقر، که نشانهای از دانش او، تجلی کرامات اولیاست.
هوش مصنوعی: بار خداوند، با جلوهای از شکوه مذهب جعفر، که نشانی از صداقت اوست، مقامهای اوصیای الهی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، به مقام و منزلت موسی کاظم قسم، که بوقبیس با دانش او به سوی هدف خود پیشی گرفته و از نسیم صبح بهرهمند شده است.
هوش مصنوعی: ای کاش به پادشاه خراسان هر لحظه آسمان سجده کند، چرا که جانم فدای اوست.
هوش مصنوعی: خدایا، به بخشندگی عام محمد، که جانها را به وسیله حفاظت و پناهگاهش از خطرات حفظ کردهاند، دعا میکنم.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، به عشق و محبت ستاره برج نقی، که هجده هزار عالم از او بهشت و خوشی را به دست آوردهاند.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، با نور دعوت زیبای او را بپذیر که حقیقت وجودیاش نمایانگر تمام عالم است.
هوش مصنوعی: بار خدايا، به نور وجود حجت راستین خود، که تا زمان قیام او ادامه دارد، عرش بزرگت را استوار نگهدار.
هوش مصنوعی: به فضلی نیاز دارم که مرا از سختیهای برزخ نجات دهد و از خطرات جهنم آزاد کند.
هوش مصنوعی: من به خودم میگویم که باید از وسوسههای این نفس سخیف رهایی یابم و از درگیریها و چالشهای این طبیعت خودخواه خود به نحو بهتری عبور کنم.
هوش مصنوعی: چند بار دیگر باید در تلاش باشم و نفس خود را بهکار بگیرم، و چند بار باید در دنیای فانی، روح خود را در جستجوی حقیقت، در زحمت و درد قرار دهم؟
هوش مصنوعی: نگذار از تنهایی و تاریکی غمگین شوم، چرا که نمیخواهم در چنگال خطر قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: من با امید و آرزو تو را میخوانم و از تو درخواست میکنم که پاسخ دهی، ای کسی که دعاهای دعا کننده را در زمانی که او دعا میکند، برآورده میسازی.
هوش مصنوعی: از خداوند طلب آمرزش کن و با کمک او راه درست را پیدا کن، چون پروردگارت هرکسی را که بخواهد هدایت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.