ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری
جز کار عشق مگزین گر عشق کار داری
ای آب زندگانی می بینمت مکدر
در دل مگر غباری زین خاکسار داری
بر من ز تند خویی تیریست هر نگاهت
برگ گلی تو اما صد نوک خار داری
ای طالب سلامت بر بند راه دیده
ز آن رو که بیم آفت زین رهگذار داری
ساقی مکن تعلل در گردش آر ساغر
تا چند تشنگان را در انتظار داری
بی اختیار خواهی رفتن ز بزم عالم
از کف منه پیاله تا اختیار داری
از خیل نیک نامان می بینمت فضولی
کز نام ننگت آید وز ننگ عار داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زلف عزم سرکشی از روی یار داری
مانا ز همنشینی خورشید عار داری
گویند از شهاب بود دیو را کناره
تو دیوخو شهاب چرا درکنار داری
آشفتهحالتی چو پری دیدگان همانا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.