گنجور

 
فضولی

ای لاله رخ مرو دلم از هجر خون مکن

بر داغ عشق درد جدایی فزون مکن

اسباب عزم راست مکن سرو من بخود

قد مرا ز بار مصیبت نگون مکن

در هجر آفتاب رخ خویش چون شفق

روی مرا ز خون جگر لاله گون مکن

ای اشک گرم رو پی آن شهسوار گیر

چون می روی جدایی از آن رهنمون مکن

بی او فضولی از هوس زندگیت هست

زنهار فکر او ز دل خود برون مکن

 
sunny dark_mode