بستی گره از بهر جفا زلف دو تا را
برداشتی از روی زمین رسم وفا را
تا بسته مژگان تو گشتیم بغمزه
زد چشم تو بر هم همه جمعیت ما را
کس نیست که آیین جفا به ز تو داند
آیا ز که آموختی آیین جفا را
از دایره چرخ کشیدم سر همت
تا چند کشم منت هر بی سر و پا را
عمریست براهت شده ام خاک که گاهی
آیی سوی من بوسه زنم آن کف پا را
هر لحظه بمن می رسد از چرخ بلایی
دامیست قد خم شده ام مرغ بلا را
گر قصد دل و دین فضولی کند آن بت
ناصح مده آزار مکن منع خدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درد و رنج عشقی اشاره دارد که شاعر از زخمها و بیوفاییهای معشوقش رنج میبرد. شاعر از جفا و بیوفایی این معشوق سخن میگوید و میپرسد که چگونه این آداب را آموخته است. او خود را درگیر مشکلات عشق میداند و به طور مکرر از او میخواهد که دست از آزار بردارد و اجازه دهد که عشقش را تجربه کند. در نهایت، شاعر به ناامیدی و ناچار بودنش نسبت به این عشق اشاره دارد و از خدا میخواهد که معشوق را از آزار دور کند.
هوش مصنوعی: تو به خاطر بیوفایی و آزارم، گرهای را که به موهایت زدی، باز کردی و رسم وفاداری را کنار گذاشتی.
هوش مصنوعی: ما به خاطر بسته شدن مژگان تو در دل خود دچار غم شدیم، چون با نگاه تو که بر هم آمد، تمام ما جمع شدیم.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند چگونه باید به کسی ظلم کند، آیا تو خود این کار را از چه کسی آموختهای؟
هوش مصنوعی: از دایرهای که در آن هستم خارج شدم و تلاش میکنم دیگر نگران افرادی نباشم که هیچ ارزشی ندارند و فقط بار من هستند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در مسیر تو قرار گرفتهام و تمام وجودم به خاطر تو صرف میشود. امیدوارم روزی برگردی تا من بتوانم با عشق و احترام به پاهایت بوسه بزنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه بلایی از سرنوشت به من میرسد که در آن گرفتار شدهام و به همین دلیل به حالت خمیده در آمدهام، انگار که یک پرنده در دام افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر آن بت زیبا قصد دارد که به دل و دین دیگران دخالت کند، از او خواستهای نداشته باش و به او آزار نرسان. این عمل، منع خداوند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.