شبی آمد به خوابم یار و برد از دیده خوابم را
سبب آن خواب شد بیداری چشم پر آبم را
ز باد تند ناصح موج دریا بیش می گردد
چه سود از کثرت پندت دل پر اضطرابم را
بتی دیدم روان شد خون دل از دیده ام هر سو
فلک در بزم غم بر سنگ زد جام شرابم را
درون دل به تیغ شوق شد پر کاله پر کاله
چه داند چیست مضمون هر که نگشاید کتابم را
نمی خواهم که از خوبان شکایت بر زبان رانم
همان بهتر نپرسد هیچ کس حال خرابم را
چو تاری گشته ام از ضعف و ضعفم پیش می گردد
فلک هر چند می گرداند افزون پیچ و تابم را
فضولی نیست امکان وفا در مردم عالم
مدان بیهوده زین جمع پریشان اجتنابم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از یک خواب عاشقانه صحبت میکند که سبب بیداری غم و اضطراب او میشود. او به شدت دلتنگ و نگران است و احساس میکند که نصیحت دیگران در او تاثیری ندارد. شاعر از دیدن معشوقش به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد و این عشق برایش درد و رنجی عظیم به همراه دارد. او نمیخواهد از دردش با کسی صحبت کند و ترجیح میدهد که کسی از حال او نپرسد. شاعر در پایان به این نتیجه میرسد که وفا در بین مردم امکانپذیر نیست و از جمع آشفته دوری میکند.
هوش مصنوعی: یک شب معشوقم به خوابم آمد و خواب را از چشمانم گرفت. نشانهای شد که باعث بیداری چشمانم شد و هم اکنون پر از اشک است.
هوش مصنوعی: از شدت وزش باد، امواج دریا بیشتر بههم میخورند. امیدی از نصیحتهای زیادت نیست، چون دل پر اضطراب من آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از دلبری سخن میگوید که با زیباییاش دلش را آزرده کرده است. در حالی که او در حال تماشای این بتی است، اشکهایش به خاطر غم دلش جاری میشود. در این حال، آسمان نیز در حرمت احساسات او، چنان متاثر به نظر میرسد که انگار در کنار او در حال برگزاری یک جشن غم است و به خاطر دردش، شراب را بر سنگ میکوبد.
هوش مصنوعی: در دل من، اشتیاق به شدت غلبه کرده است و پر از احساسات متنوع است. هیچکس نمیداند که محتوای واقعی افکار و احساسات من چیست، مگر اینکه کتابم را باز کند و بخواند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از خوبیها و مهربانیها شکایت کنم و بهتر است کسی هم حال بد من را از من نپرسد.
هوش مصنوعی: من مانند تاروپود شدم از ضعف و ناتوانیام، و فضا و زمان هرچند که میچرخد، تنها باعث بیشتر شدن پیج و تاب و درهمتنیدگیام میشود.
هوش مصنوعی: در دنیا، نباید انتظار وفاداری از مردم داشته باشی؛ بیهوده است که بخواهی از این جمعیت آشفته دوری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را
ادب پرورده عشقم، نیاید خیرگی از من
نسوزد آتش می پرده شرم و حجابم را
ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم
[...]
زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را
عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را
زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم
به خود پیچیدن او می نماید پیچ و تابم را
به یک لبخند قانع نیست دل، ساقی سرت گردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.