نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم
تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم
گرچه دوری ز نظر نیست ز هجرم گله
هر کجا می نگرم باز تویی در نظرم
فلک از آتش رخسار تو دورم افکند
چون نسوزد غم این هجر بسان شررم
اثر درد توام هست ز من تا اثریست
مرد این درد نیم کاش نماندی اثرم
غرضم بود فنا در ره عشقت صد شکر
که بسر منزل مقصود رساند این سفرم
غم دل خوردم و از سینه برونش کردم
چه توان کرد خطر داشت ز سوز جگرم
فارغ از من مگذر بر سر من نه قدمی
که براه تو من از خاک ره افتاده ترم
در خیالم همه آنست که میرم بوفات
بجفایم بکش ار هست خیال دگرم
آتش هجر فضولی جگرم را می سوخت
که برو آب نمی ریخت دمی چشم ترم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به عمق عشق و دلتنگی خود از معشوق میپردازد. او از دوری معشوق گله میکند و میگوید که هر جا نگاه میکند، تصویر معشوق در ذهنش است. با بیان اینکه آتش عشق او را در درد و رنج فرو میسوزاند، از آثار این درد و جدایی میگوید. او با حسرت میگوید که کاش اثری از این درد نمیماند و به عشقش افتخار میکند که او را به هدفش رسانده است. شاعر از غم دل اشاره میکند و میگوید که چگونه این غم را از سینهاش بیرون کرده است. او از معشوق میخواهد که بر او نه قدمی بگذارد چرا که او در راه عشقاش از خاک نیز پایینتر است. در نهایت، او به آتش جدایی و رنجی که از فراق معشوق میکشد اشاره میکند و اینکه اشکهایش در خاموشی عشقش بر زمین نمیریزد.
هوش مصنوعی: در دل من هیچ آرزویی جز تو وجود ندارد. تو از حال من بیخبری، اما من هیچگاه از تو غافل نیستم.
هوش مصنوعی: هر چند از دوری تو نمیتوانم تو را ببینم و از دوریام گلایهای دارم، اما هر جا که نگاه میکنم، تو را در ذهنم میبینم.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر آتشین بودن چهرهات مرا دور کرده است، اما غم جداییام به اندازهای سوزان است که تا وقتی که این درد وجود دارد، هیچ چیز نمیتواند مرا آرام کند.
هوش مصنوعی: اثر درد تو بر من باقی مانده و نشاندهنده این است که این درد، مرا نابود کرده است. ای کاش تو هرگز این آثار را بر من باقی نمیگذاشتی.
هوش مصنوعی: من هدفم این بود که در عشق تو نابود شوم و باید از این مسأله شکرگزار باشم که این سفر مرا به مقصد نهاییام رساند.
هوش مصنوعی: غم دل را در خود نگه داشتم و نهایتاً آن را با ناراحتی از سینهام خارج کردم، اما نمیتوانم مانع خطر و صدمهای که از سوزش دلم به وجود میآید، شوم.
هوش مصنوعی: مرا فراموش نکن و بر من بیتوجهی نکن. قدمی از تو بر زمین بگذار، چرا که من از خاک و ضعف خود حتی به تو نزدیکتر هستم.
هوش مصنوعی: در فکر و خیال من همه چیز آن است که به سراغ مرگ بروم. اگر در دلم آرزو یا خواستهای دیگر وجود دارد، آن را فراموش کن و بگذار قید آن را بزنم.
هوش مصنوعی: آتش دوری و جدایی فضولی به شدت قلبم را میسوزاند، اما او هیچ تلاشی برای آرام کردن حال من نمیکرد و حتی لحظهای هم برایم اشکی نریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
[...]
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.