از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
این که بیند زاریم یاری کند یاری مرا
در حریم الفتم آزادگان را راه نیست
من گرفتارم نباید جز گرفتاری مرا
سوختی ای شمع تا در بزم او ره یافتی
بنده طور توام آموختی کاری مرا
هر کجا افتاده ام افکنده فرشی زیر من
نیست در روی زمین جز سایه غمخواری مرا
چرخ را با من فضولی هست مهری زین سبب
می کند هر دم اسیر ماه رخساری مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس درد و تنهائی شاعر است. او از رنج و آزار ناشی از عشق و معشوق صحبت میکند و اشاره دارد که هر لحظه از زبان معشوق، آزار میبیند. او به ضعف خود در برابر رقبا اقرار میکند و از اینکه کسی در غم تنهاییاش به او یاری نمیرساند، ناراحت است. شاعر خود را گرفتار عشق میداند و بر این باور است که در این حریم آزادی وجود ندارد. در نهایت، او به سوختن شمعی که به خاطر معشوقش میسوزد اشاره میکند و از سایه غمخواریاش سخن میگوید که او را در این راه همراهی میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از صحبتهایت درد و رنجی به من میرسد، مثل اینکه هر دم از آن گل، خارهایی به من میزند.
هوش مصنوعی: میتوانم ضعف جسمانیام را از رقیب پنهان کنم، به شرطی که هر بار ناله و فریاد من آشکار نشود.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر تنهایی خودشان بسیار ناراحت و غمگین هستند، اما نتوانستهاند کسی را پیدا کنند که در این غم به آنها کمک کند و مرا یاری کند.
هوش مصنوعی: در محیط دوستی و عشق، جایی برای آزادگان نیست. من در بند هستم و نباید به جز درد و رنجی که در آن هستم، به چیزی دیگر فکر کنم.
هوش مصنوعی: ای شمع، تو در حضور محبوب میسوزی و به خاطر او روشنایی میبخشی. من هم از تو یاد گرفتم که چگونه در این بزم و جمع، درخشان و پرتکاپو باشم.
هوش مصنوعی: هرجا که به زمین افتادهام، گویی فرشی برایم نیفتاده است. بر روی این زمین فقط سایهای از غصه و دلتنگیام وجود دارد.
هوش مصنوعی: چرخ زمان به من توجه دارد و به همین دلیل هر لحظه من را به چهره زیبای محبوبم گرفتار میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نکودارنده تا اندر جهان داری مرا
بر نکونامی نگهدار و نکوکاری مرا
چون طریق خوب کرداری به است از هر طریق
برمگردان از طریق خوب کرداری مرا
چون بهر کاری بحق یاری گر خلق توام
[...]
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال
[...]
از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
[...]
ای فکنده عزت حسنت به صد خواری مرا
از تو خشنودم به هر خواری که می داری مرا
چیست جرم من که هر گه بار بندی زین دیار
دیگران را همسفر سازی و بگذاری مرا
دیدمت در خواب هم آغوش خویش ای کاشکی
[...]
باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا
تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
روزِ روشن میکند کارِ نمک در دیدهام
شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا
گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.