مرا هرگه که پندی میدهد با چشم تر ناصِح
نهال محنتم را میدهد آب دگر ناصح
بس است این سوز در من گر نصیحت نشنود زین بس
به دم هردم نسازد آتشم را تیزتر ناصح
مرا گوید که مردم را به افغان درد سر کم ده
نمیدانم چه حاصل میکند زین درد سر ناصح
نصیحت میکند کز خلق پنهان دار دردت را
ندارد غالبا از درد پنهانم خبر ناصح
به پند ناصح از خون جگر خوردن نگردم بس
ز من از من بتر صد داغ دارد بر جگر ناصح
گشود از پند سیل خونم از مژگان نمیدانم
زبان بگشاد یا زد بر رک دل نیشتر ناصح
فضولی راحتی گر بایدت از موج خون سدی
ببند اطراف خود تا کم کند سویت گذر ناصح
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.