منم ببادیه نیستی نهاده قدم
بحرف قید ز کلک فنا کشیده رقم
حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز
دبیر درک در اثبات هستیم ملزم
جهات ست ندارد حد احاطه من
بجزؤ لا یتجز است جوهرم توأم
در آرزوی سر زلف مهوشان عمریست
من شکسته بجسم ضعیف و قامت خم
میان شدت ایام گشته ام ناچیز
بسان دال که در او شده است آن مدغم
نیم مقید عالم حکیم بهر خدا
بمن مگوی حدیث حدوث حرف قدم
تو حال عالم کون و فساد میپرسی
ز من مپرس که من نیستم از آن عالم
مرا ز نشئه عشقست عالمی که درو
نه راحتیست ز لذت نه محنتی ز الم
چه عشق عشق حقیقی که بر صحیفه کون
طفیل او شده نقش مکونات رقم
نبی امی مکی محمد قرشی
صلاح ملک عرب فتنه ملوک عجم
مه سپهر وفا آفتاب اوج سخا
شه خجسته سر سرور حمیده شیم
سپاه دولت و دین را سوار خصم افکن
سریر شرع مبین را شهنشه اعظم
تمیز داده حرام و حلال را بسلوک
نموده راه نعیم و سقر بلا و نعم
سمنبری که چو بشکفته از ریاض حجاز
سهی قدی که چو بر خاسته ز خاک حرم
بعزم دفع معارض برون زده خیمه
پی شکستن اصنام بر کشیده علم
هزار کافر را از صنم بر آورده
بزیب حسن شکسته صف هزار صنم
چو او بکعبه درون آمده برون شده بت
بسعی او شده خالی حرم ز نا محرم
شنیده ام بره زهر کرده کرده سخن
بمعجزش پی اظهار مکر اهل ستم
کمال فیض نگه کن که در تن مرده
از و طبیعت آب حیات یافته سم
چو کوس عدل زده در حجاز و در بغداد
نموده طایر دولت ز طاق کسری سم
چو در یمن زده سر چشمه از انگشتش
بفارس یافته آتش که معارض نم
میان موسی و او فرق ماه تا ماهیست
کجا شکستن ماه و کجا بریدن یم
دمی که نشئه روزی گرفت هر قومی
بقدر حوصله در بزم منشا و مقسم
نشاط دولت اسلام یافت امت را
مذاق مستی می قوم عیسی مریم
همین بس است بتعظیم امت او مدح
همین بس است به الزام قوم ذمی ذم
جز او نیافته ز ابنای روزگار کسی
چو جبرئیل برادر چو مرتضی بن عم
اگر بلوح و قلم دست بهر خط ننهد
ز بحر فضل چنان کاملی نگردد کم
چه حاجت است آرزوی صنعت خط
کسی که پای تواند نهد بلوح و قلم
زهی بحکم روان راح روح پرور را
حرام کرده بجمشید و تلخ کرده بجم
قبول شرع تو و رد مذهب حکما
عیان شده بهمه گشته چون زمانه حکم
بنای دعوی باطل نهاده رو بزوال
اساس بنیه حق مانده آنچنین محکم
حدیقه ای ز ریاض رضای تست بهشت
کنایه ز گلستان کوی تست ارم
دمی که کرده ای از لعل گوهرافشانی
گشوده ای در گنج معانی مبهم
هزار قافله مرحمت به شهر وجود
نهاده روی به حکم خدا ز ملک عدم
گهی که لب به تبسم گشوده ای و به خلق
میان برگ گل تر نموده ای شبنم
هزار روضه روح و ریاض دل شده است
ز فیض شبنم و گلبرگ نازکت خرم
تو تاج اهل دلی ترک کرده دنیا
تو خاتم رسلی سنگ بسته بشکم
که برگ ترک بر آرنده است در گل تاج
نگین سنگ پسندیده است در خاتم
ملک بسجده آدم چه گونه سر ننهد
ز خاک پای تو بود است طینت آدم
حیات چون ندهت مرده را دم عیسی
ز فیض لعل لبت میزده است عیسی دم
سر از متابعت خضر چون کشد موسی
براه پیرویت می نهاده خضر قدم
پی عروج تو بسته ببام عرش قضا
ز چار عنصر و نه پایه فلک سلم
ستاره نیست که وقت عزیمت معراج
سپاه جاه تو کرده سپهر را مخیم
فلک نداشت ستاره زمین گل و سبزه
و لیک در شب معراج از نثار قدم
همین طبق طبق انداخت لعل و فیروزه
همان خزانه خزانه گهر رساند بهم
حکایت کرم حاتم است غایت کفر
بدور چون تو کریمی و در مجال کرم
ز نیم شمه لطف تو میتواند بود
هزار چون کرم خود هزار چون حاتم
شها فضولی ما گرچه هست محض خطا
خطاست گر بدل آریم با وجود تو غم
امید هست که از لطف تو پذیرد عفو
معاصی همه خلق و فضولی ما هم
تویی که روز جزا چون شفیع خلق شوی
جراحت همه را از تو میرسد مرهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش و معرفی پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) میپردازد. شاعر از مفهوم عشق و عظمت الهی صحبت میکند و بیان میکند که انسان به مقامی بالاتر از فهم عقل میرسد. او از ویژگیهای پیامبر چون حکمت، لطف و کرامت او صحبت میکند و تأکید میکند که او شفیع انسانها در روز قیامت است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند گلستان، شبنم و روضههای دلانگیز، دریافتی عمیق از عشق الهی و جایگاه رفیع پیامبر را ترسیم میکند و او را به عنوان کسی معرفی میکند که مردم را از جهل به دانش و از کفر به ایمان راهنمایی کرده است. در نهایت، شاعر با تأکید بر رحمت و بخشایش الهی، امیدوار است که معاصی مردم مورد عفو واقع شود.
هوش مصنوعی: من در بیابان عدم گام نهادهام و با کلامی که به زنجیر فنا نوشته شده، ارتباط برقرار کردهام.
هوش مصنوعی: حکیمان و افراد دانا نمیتوانند به درستی ویژگیهای من را درک کنند و نویسندگان نیز در اثبات وجود من دچار محدودیت میشوند.
هوش مصنوعی: وجود من به هیچ حد و مرزی متصل نیست، جز اینکه جوهر من در وحدت و یگانگی نهفته است.
هوش مصنوعی: من سالهاست که به خاطر زیبایی و جذبه موی محبوبانم، در حالی که بدنی ضعیف و قامت خم دارم، دلم شکسته و ناراحت است.
هوش مصنوعی: در سختیهای زندگی، احساس میکنم که به اندازه یک نقطه کوچک بیارزش شدهام، مانند حروفی که در یک دال (مقعر) گم شدهاند و دیده نمیشوند.
هوش مصنوعی: نیمهی آزادی که حکیم جهان است، به خاطر خدا از من دربارهی موضوعاتی که مربوط به آغاز و ازلی بودن میشود، سخن نگو.
هوش مصنوعی: تو درباره وضعیت جهان و فساد آن از من میپرسی، اما نپرس؛ زیرا من ارتباطی با آن جهان ندارم.
هوش مصنوعی: من در حال تجربهای از عشق هستم که در آن نه آرامش وجود دارد و نه لذتی، نه درد و رنجی.
هوش مصنوعی: عشق واقعی، آن عشقی است که در عالم وجود به عنوان نشانهای از هستی و موجودات نقش بسته است.
هوش مصنوعی: پیامبر بیسواد و اهل مکه، محمد قرشی، نیکوکار ملک عرب و نابسامانیهای پادشاهان عجم است.
هوش مصنوعی: ماه آسمان وفاداری و خورشید بخشش، پادشاه خوشبختی و سرور باارزش است.
هوش مصنوعی: سواران قدرت و دین را به میدان جنگ بفرست تا تخت بزرگ قانون واضح و روشن برقرار شود.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که با دستکش گناه و نیکی را از یکدیگر تفکیک کردهایم، و با پیروی از این مسیر، به خوبیهای زندگی و عذابها دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: دخترکی که مانند گلهای بهاری در باغهای حجاز شکوفه زده، با قامت بلند و دلربایش، گویی از خاک مقدس کعبه سر برآورده است.
هوش مصنوعی: به قصد مقابله با مخالفان، از خیمه بیرون آمدهام و پرچم را برای شکستن بتها برافراشتهام.
هوش مصنوعی: هزاران بت و مجسمه را میتوان با زیبایی یک چهره شکسته و نازک از بین برد. این جمله به ویژگی خاص و جذابیت یک فرد اشاره دارد که میتواند به راحتی توجهها را از اشیای بیجان و مصنوعی برباید.
هوش مصنوعی: وقتی او به کعبه وارد شد و از آن خارج گردید، تلاش او باعث شد که حرم از موجودات ناخواسته خالی شود.
هوش مصنوعی: شنیدهام که برهای سخن میگوید و از معجزهاش برای نشان دادن فریبکاریهای اهل ظلم سخن میسراید.
هوش مصنوعی: به دقت به کمال و زیباییهای زندگی توجه کن، زیرا حتی در وجودی مرده، میتوان نشانههای حیات و جوانی را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که صدای عدالت در حجاز و بغداد طنینانداز میشود، پرندگان خوشبختی به سوی کاخ کسری پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی در یمن از انگشتش چشمهای جوشید، در فارس آتش پیدا کرد که نمیتوانست با آن مقابله کند.
هوش مصنوعی: تفاوت بزرگی بین موسی و او وجود دارد، مانند تفاوتی که بین یک ماه و یک ماهی وجود دارد. شکستن ماه با بریدن دریا کاملاً متفاوت است.
هوش مصنوعی: در لحظهای که هر گروهی شعف و شادی را تجربه میکند، به اندازه ظرفیت و تحمل خود از خرمی و لذت زندگی بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: دولت اسلام به امت شادابی و خوشحالی بخشید و حال و هوای آنها مانند حالت مستی قوم عیسی مریم است.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش از مقام و ارزش های او برای امت او کافی است، و همین که گروهی از غیرمسلمانان به او احترام بگذارند، خود نشاندهنده بزرگی اوست.
هوش مصنوعی: هیچکس در میان مردم زمانه به جز او پیدا نمیشود که مانند جبرئیل، برادری چون مرتضی (علی، امام اول شیعیان) داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از دریای دانش و فضل بهرهمند شود، باید آن را با تلاش و کوشش به دست آورد. بدون زحمت و نوشتن نمیتوان به کمال رسید.
هوش مصنوعی: شخصی که توانایی نوشتن و خلق آثار هنری را دارد، نیازی به آرزوی یادگیری خط و نوشتن ندارد. او با قدم گذاشتن بر روی تخته و با قلم میتواند آثار زیبایی خلق کند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعری اشاره به این دارد که با تکیه بر یک حقیقت عمیق و روحپرور، زندگی و وجود انسان را در مییابد. او به جذب جلال و شکوهی اشاره کرده که به واسطه آن، دیگران ممکن است دچار تلخی و ناکامی شوند. به نوعی، به کمبودِ شادابی و زحماتی که ممکن است در پی سرنوشت یا تقدیر طی شود، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: قبول قوانین شرع تو و رد کردن اندیشههای حکما، به وضوح آشکار شده است و مانند تغییرات زمان، مشخص و آشکار گشته است.
هوش مصنوعی: ادعای نادرست بر پایهای بیاساس ساخته شده است، در حالی که پایههای حقیقت همچنان استوار و محکم باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: باغی از نعمتها و خوشیهای تو به مثابه بهشتی است که به زیبایی و دلنوازی مکان تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که از زیباییات نوری منتشر کردهای، در واقع به دنیایی از معانی پنهان و عمیق دست یافتهای.
هوش مصنوعی: هزاران گروه از رحمت و محبت به دنیای وجود آمدهاند، و این امر به دستور خداوند از سرزمین عدم و هیچ بوده است.
هوش مصنوعی: گاهی لبخند میزنی و به مردم، شگفتانگیزی و زیبایی خود را مانند قطره شبنمی بر روی گل نشان میدهی.
هوش مصنوعی: به خاطر فیض و زیبایی شبنم و گلبرگ نازک، هزاران باغ روح و دل شاداب و خوشبو شده است.
هوش مصنوعی: تو که زینت و افتخار اهل دلها هستی و از دنیای فانی دست کشیدهای، مثل یک انگشتر گرانبها بر وجود من میدرخشی.
هوش مصنوعی: برگ درختی که از آن جدا شده، مانند نگینی در تاج گل است و سنگی که در انگشتر قرار دارد، به آن زیبایی میبخشد.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است فرشتگان در سجده بر آدم، سر به خاک نگذارند در حالی که سرشت آدم از خاک است و پای تو بخشی از این سرشت است؟
هوش مصنوعی: زندگی مثل آن است که به مردهای دم عیسی را بدهند؛ زیرا فیض و برکت سخن زیبای تو، جان تازهای به او میبخشد.
هوش مصنوعی: هرگاه که موسی به دنبال راهنمایی خضر برود، این پیروی و تبعیت میتواند به او کمک کند تا قدم در راه درست بگذارد.
هوش مصنوعی: برای بالا رفتن و رسیدن به مقام بلند تو، بام آسمان و سرنوشت به دست عناصر چهارگانه و نه پایه آسمان آماده شده است.
هوش مصنوعی: ستارهای وجود ندارد که در زمان رفتن و صعود نیروی شکوهمند تو، آسمان را تاریک کند.
هوش مصنوعی: آسمان ستارهای نداشت و زمین پر از گل و سبزه بود، اما در شب معراج، به خاطر قدمهای مبارک، هدیهای از آسمان نازل شد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و ارزش سنگهای قیمتی مانند لعل و فیروزه صحبت میکند که در کنار هم قرار گرفتهاند و به نوعی گنجینهای از گوهرها را شکل میدهند. این تصویرسازی نشاندهندهی شکوه و زیبایی این جواهرات است و به احساس ارزشمندی و گرانبهایی آنها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که داستان بخشندگی حاتم طایی، که نماد بزرگی و کرم است، در مقایسه با ویژگیهای تو کافرانه است. زیرا تو خود داری و در عرصه بخشش و سخاوت کارهای بزرگتری انجام میدهی.
هوش مصنوعی: از بخش کمی از محبت تو میتوان هزاران خوبی را برداشت کرد، مانند اینکه کرم و بخشش تو به اندازه حاتم است.
هوش مصنوعی: اگرچه وجود نازنین تو باعث میشود که هرگونه فضولی ما خطا به نظر برسد، اما اگر دل خود را تغییر دهیم، باز هم غم و اندوه از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: امیدوارم که با لطف و محبت تو، بخشش گناهان تمام مردم و حتی کارهای ناپسند ما نیز مورد قبول قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: تو هستی که در روز قیامت به عنوان شفیع مردم وارد میشوی و درمان هر زخم و دردی از سوی تو به آنها میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.