رنج بیهوده مکش، گه به حرم گاه به دیر
گنج مقصود بجو از دل ویرانهٔ خویش
از بلا مرد خدا هیچ ندارد پروا
وز هوا شیر علم هیچ ندارد تشویش
همه شاهان سپر افکندهٔ تیر فلکند
مرد میدان قضا نیست کسی جز درویش
دل یک قوم به خون خفتهٔ آن چشم سیاه
حال یک جمع پراکندهٔ آن زلف پریش
چه کنم گر نخورم تیر بلا از چپ و راست
که سر راه مرا عشق گرفت از پس و پیش
قوت من خون جگر بود ز یاقوت لبش
هیچ کس در طلب نوش نخورد این همه نیش
من و ترک خط آن ترک ختایی، هیهات
که میسر نشود توبهٔ صوفی ز حشیش
عشق نزدیک سر زلف توام راه نداد
تا نجستم ز کمند خرد دوراندیش
باوجود تو دگر هیچ نباید ما را
که هم آسایش رنجوری و هم مرهم ریش
مهر آن مهر فروغی نپذیرد نقصان
نور خورشید فروزنده نگردد کم و بیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنجی اشاره دارد که انسانها در زندگی تحمل میکنند و به جستجوی گنج و حقیقت از درون ویرانههای وجودی خود پرداختهاند. شاعر به این نکته اشاره میکند که انسانهای واقعی، چون درویشها، از بلاها و مشکلات نهراسیده و در میدان قضا و قدر صبر و استقامت دارند. او به عشق و کشش آن به سوی معشوق اشاره کرده و میگوید عشق او به گونهای است که هیچ چیز دیگر برایش اهمیت ندارد. در نهایت، به قدرت عشق و نور آن اشاره میشود که هرگز کم نمیشود و همواره درخشان باقی میماند.
هوش مصنوعی: به خودت زحمت بیفایده نده؛ گاهی به مکانهای مقدس و گاهی به مکانهای فرهنگی برو، اما هدف اصلیات را از اعماق روح خودت پیدا کن.
هوش مصنوعی: مرد خدا از مشکلات نگران نیست و از خواستههای دنیا نیز هیچ ترسی ندارد.
هوش مصنوعی: در میدان سرنوشت، هیچکس جز درویش نمیتواند از تیرهای تقدیر در امان باشد، حتی تمامی پادشاهان نیز از این تیرها در امان نیستند و سپر خود را به زمین انداختهاند.
هوش مصنوعی: دلهای یک جمعیت به خاطر محبت و زیبایی آن چشمان سیاه در غم و اندوه خوابیده است، حال آنکه تجمعی از افراد به خاطر درهم بودن و بینظمی آن زلف پریشان به هم ریختهاند.
هوش مصنوعی: چه کار کنم اگر از هر سو نصیبم درد و بلاست، در حالی که عشق مرا از جلو و عقب محاصره کرده است؟
هوش مصنوعی: نیروی من از عشق و دردهای درونیام نشأت میگیرد، اما زیبایی لبانش باعث میشود هیچکس برای نوشیدن عشق در پی من نیفتد، هرچند که با این عشق زخمها و رنجهای زیادی متحمل شدهام.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به رابطهاش با یک فرد ترک اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از این عشق و علاقه دور شود. او همچنین میگوید که توبه کردن و دوری از این عشق، به سادگی امکانپذیر نیست؛ به ویژه زمانی که این عشق عمیق و غیرقابل کنترل است. در نتیجه، او از پیوندی که با این فرد دارد، نمیتواند به راحتی دست بکشد.
هوش مصنوعی: عشق به من اجازه نداد که از زلف تو دور شوم و از دام اندیشهام رهایی یابم.
هوش مصنوعی: با حضور تو دیگر نیازی به چیزی نداریم، زیرا هم مشکل ما را حل میکنی و هم آرامش را به ما بازمیگردانی.
هوش مصنوعی: عشق یا محبت حقیقی هرگز دچار کاهش و کمبود نمیشود. نور خورشید نیز هرگز کمتر یا بیشتر نمیشود؛ آنچه واقعی است، همیشه درخشان و ثابت میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.