دلم فدای امام زمان شد و جان نیز
ببین که آتش شوق امام چون شد تیز
فدای دوستی اهلبیت پیغمبر
هزار ساله عبادت به تقوی و پرهیز
غلام آن حضراتم که رهنما بودند
نه آن که زد به ضلال و عمی ره خود نیز
اگر امیر! خلافت نه بر مراد گذشت
تو در مقام رضا باش و از قضا بگریز
مرا اگرچه گنه بیحد است و طاعت کم
ولی ولای ولیّ خداست دستاویز
قسیم جنت و نار است مقتدای جهان
نه آن که آتش دوزخ برای او شد تیز
محبت نبی و آل او به گور برم
به آن ز دل ببرم حول روز رستاخیز
نقاب و پرده ندارد امام ما ای فیض
تو خود حجاب خودی از هوای خود برخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به محبت و عشقش نسبت به امام زمان (عج) و اهل بیت پیامبر اشاره میکند. او از شدت شوق به امام، جان و دل خود را فدای ایشان میکند و بر این باور است که دوستی آنها، ارزش عبادت و تقوا را دارد. شاعر خود را غلام اهل بیت میداند و تأکید میکند که باید در مقام رضا باشیم حتی اگر شرایط بر وفق مراد نباشد. او درباره وضع کنونیاش که پر از گناه و معصیت است، میگوید ولی همچنان به ولی خدا وابسته است. در پایان از خواننده میخواهد که بندگی خود را کنار بگذارد و از خودخواهیها رها شود تا به درک حقیقی امام برسد.
هوش مصنوعی: دل من برای امام زمان فدای میشود و حتی جانم را نیز فدای او میکنم. ببین که شوق و عشق به امام چقدر در من شعلهور و تیز شده است.
هوش مصنوعی: من حاضر هستم که به خاطر دوستی اهل بیت پیامبر، حتی سالها عبادت و تقوای خود را فدای آن کنم.
هوش مصنوعی: من بنده کسانی هستم که راهنمایی کردند و به مسیر درست هدایت کردند، نه آنهایی که من را به گمراهی کشاندند و خود نیز از راه راست دور شدند.
هوش مصنوعی: ای امیر! اگر خلافت به خواستهات نرسید، با روحی راضی و آرام به زندگی ادامه بده و از سرنوشت بد دوری کن.
هوش مصنوعی: اگرچه من گناهان زیادی دارم و از اطاعت خداوند کوتاهی کردهام، اما محبت و ارادت به ولی خداوند، برای من مایهی امید و نجات است.
هوش مصنوعی: رئیس عالم، کسی است که بهشت و جهنم را تقسیم میکند، نه کسی که آتش جهنم به خاطر او شعلهور است.
هوش مصنوعی: من علاقه و محبت به پیامبر و خاندان او را تا آنجا که به قبر بروم با خود میبرم، تا در روز قیامت از دل پاک کرده باشم.
هوش مصنوعی: امام ما هیچ پوششی ندارد، ای فیض! خودت را از تمایلات شخصی دور کن و از خواستههای نفسانی خود بگذر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.