گنجور

 
فیض کاشانی

بلینا بالفتن فی لیلة الهجر

ظلام فیه حتّی یطلع الفجر

امامی انت بدّلها الی القدر

لتسلم فیه حتی مطلع الفجر

برآی ای صبح روشندل خدا را

که بس تاریک می‌‏بینم شب هَجر

سرآمد عمر من بی‏‌حضرت تو

فغان از این تطاول آه از این زَجر

من از شوقت نخواهم گشت فاتر

ولو ادّ بتنی بالهجر و الحجر

دلا در شوق او ثابت‌قدم باش

که در این ره نباشد کار بی‌‏اجر

وفا خواهی جفا باید کشیدن

فانّ الربح والخسران فی التجر

درخت مهرش ار در دل نشانی

که بس چینی ثمرها فیض از این شَجر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر

سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این رَه نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه

[...]

ملا مسیح

چو وصل آمد نزیبد قصهٔ هجر

چراغ شام بی نورست در فجر

فیض کاشانی

بلینا بالفتن فی لیلة الهجر

ظلام فیه حتّی یطلع الفجر

امامی انت بدّلها الی القدر

لتسلم فیه حتی مطلع الفجر

برآی ای صبح روشندل خدا را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه