سالها دل طلب وصل تو از ما میکرد
به دعا دست برآورده خدایا میکرد
گر که بودم بر او یافتمی راه سخن
تا کی اسرار نهان جمله هویدا میکرد
هاتفی گفت اگر قابل آن میبودی
حق تعالی به تو این دولت اعطا میکرد
مشکل خود به احادیث نبی کردم عرض
که به آن گفته خدا هر گرهی وا میکرد
دیدم آنجا ز علوم نبوی شهری بود
بر درش بود امامی که سلونا میکرد
داخل شهر شدم زان در و بحری دیدم
که ملک غوص در آن بحر تمنا میکرد
از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتی
دل چو دید آن به فغان آمد و زِدنا میکرد
تشنهتر شد دل و جان در طلب شاه زمان
تا به حدی که چو فیض این همه غوغا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس شوق و طلب محبت و وصال معشوق پرداخته است. شاعر سالها در جستوجوی وصل معشوق بوده و با دعا و نذر به درگاه خدا میپردازد. او بیان میکند که اگر قابلیت وصال را میداشت، خداوند به وی این نعمت را عطا میکرد. شاعر تلاش میکند با استناد به احادیث پیامبر، مشکلات خود را حل کند و در جستوجوی علم و حکمت برمیآید. در این مسیر، به شهری میرسد که در آن امامی به پاسخگویی مشغول است و شاعر از عمق دریاهای تمنا و خواستههای قلبی خود سخن میگوید. دل او از دیدن جواهرات آن دریا به تلاطم میافتد و عطش برای وصال معشوق در وجودش شدت میگیرد تا جایی که این میل به اوج خود میرسد.
هوش مصنوعی: سالها دل من به دنبال وصل تو بود و تنها به دعا کردن دست میزد. خدایا، مرا به وصال تو برسان.
هوش مصنوعی: اگر من راهی برای بیان احساساتم به او پیدا میکردم، تا چه زمانی میتوانستم همه رازهای پنهان را آشکار کنم؟
هوش مصنوعی: اگر شایسته بودی، خداوند به تو این نعمت را میبخشید.
هوش مصنوعی: من مشکل خود را به احادیث پیامبر عرض کردم، زیرا باور داشتم که به برکت آن، هر موضوع دشواری میتواند حل شود.
هوش مصنوعی: در آن مکان، شهری را مشاهده کردم که در ور entrance آن امامی حضور داشت و از مردم میخواست تا از او سوال کنند و علوم نبوی را بیاموزند.
هوش مصنوعی: وارد شهر شدم و در آنجا دریایی را دیدم که ملک، در آن دریا به دنبال چیزی میگشت.
هوش مصنوعی: از در و گوهر آن دریا یک مشت گنجینه گرفتم، و وقتی قلبم آن را دید، به شدت به تندی و اضطراب درآمد و ناله کرد.
هوش مصنوعی: دل و جان انسان بیشتر به دنبال یافتن محبوب و رهبری بزرگ میگردند، تا جایی که این شوق و هیجان آنها را به شدت درگیر کرده و به هم ریخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
[...]
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.