گنجور

 
فیض کاشانی

کس نیست که او منتظر وصل شما نیست

جان نیست که آن خاک ره آل عبا نیست

حق معرفت مهر شما در دل ما کاشت

این شدت شوق و شعف از جانب ما نیست

کس نیست که آن قدر شما را نشناسد

در هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیست

دل تیره شد از ظلمت شبهای فراقت

بازآی که بی‏مهر رخت نور و ضیا نیست

بازآ که نمانده است ز اسلام مگر نام

در روی زمین بی تو به جز جور و جفا نیست‏

در هجر تو گر فیض بمیرد چه توان کرد

با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

در صومعه و خانقه و خلوت و مسجد

جائی نتوان یافت که دستی به دعا نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست

آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست

سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست

تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست

نصرالله منشی

از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست

روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست

مجیرالدین بیلقانی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است

و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست

آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش

[...]

اثیر اخسیکتی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است

و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست

پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق

[...]

شیخ محمود شبستری

موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست

هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است

زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه