کس نیست که او منتظر وصل شما نیست
جان نیست که آن خاک ره آل عبا نیست
حق معرفت مهر شما در دل ما کاشت
این شدت شوق و شعف از جانب ما نیست
کس نیست که آن قدر شما را نشناسد
در هیچ سری نیست که سِرّی ز خدا نیست
دل تیره شد از ظلمت شبهای فراقت
بازآی که بیمهر رخت نور و ضیا نیست
بازآ که نمانده است ز اسلام مگر نام
در روی زمین بی تو به جز جور و جفا نیست
در هجر تو گر فیض بمیرد چه توان کرد
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
در صومعه و خانقه و خلوت و مسجد
جائی نتوان یافت که دستی به دعا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و longing به محبوبی سخن میگوید که هیچ کسی نیست که در انتظار وصال او نباشد. شاعر بیان میکند که عشق به محبوب در دلها نشسته و این شوق و شعف از خود او نیست. همهی انسانها او را میشناسند و حتی در دلهای تاریک، نور او از بین نرفته است. شاعر خواستار بازگشت محبوب است، زیرا بدون او، دنیا پر از ظلمت و بدیست و تنها نام اسلام باقی مانده است. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که در هیچ کجا نمیتوان یافت که دستی برای دعا به سوی محبوب بلند نشده باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که آرزوی وصال شما را نداشته باشد و هیچکس نیست که در این مسیر، عشق و جان خود را نثار شما نکند.
هوش مصنوعی: محبت شما در قلب ما ریشه دوانده و این شدت عشق و شادی که در ماست، از خود ما نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که به اندازهی کافی شما را نشناسد و در هیچ دورانی نیست که رازی از خداوند وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من از تاریکی شبهای جداییات غمگین و افسرده شده است. برگرد، زیرا بدون محبت تو، نور و روشنی در زندگیام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بازگرد، زیرا در این دنیا از اسلام فقط نامی باقی نمانده است و بدون تو، جز ظلم و ستم چیزی در زمین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در دوری تو خوشی و شادی بمیرند، چه میتوان کرد؟ هیچ دلاوری نمیتواند در برابر تیر سرنوشت ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: در مکانهای مذهبی و معنوی مانند صومعه، خانقاه، خلوت و مسجد، نمیتوان جایی پیدا کرد که کسی در حال دعا و طلب کمک از خدا نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.