گنجور

 
فیض کاشانی

در طلعت تو پیدا انوار پادشاهی

در غیبت تو پنهان صد حکمت الهی

حافظ که خوب گفتست این هشت بیت اینجا

مانا که آمدست آن در وصف تو کماهی

«کلک تو بارک اللّه بر ملک دین گشاده

صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی

بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم

ملک آن تست و خاتم فرمای هرچه خواهی

در حشمت سلیمان هر کس که شک نماید

بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی‏

باز، ارچه گاهگاهی بر سر نهد کلاهی

مرغان قاف دانند آئین پادشاهی

تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب

تنها جهان بگیرد بی‏منت سپاهی

ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت

وی دولت تو ایمن از وصمت تباهی

گر پرتوی ز تیغت در کان معدن افتد

یاقوت سرخ رو را سازد به رنگ کاهی

دانم دلت ببخشد بر اشک شب‏نشینان

گر حال ما بپرسی از باد صبحگاهی»

از حد گذشت اماما سوء ادب ز بنده

بر جرم او به‏بخشای کامد بعذرخواهی

در امر حق تعالی تقصیر نیز دارد

سهو و خطا و نسیان، عصیان و روسیاهی

جائی که برق عصیان بر آدم صفی زد

ما را چگونه زیبد دعویّ بی‏گناهی

خواهم شفاعت از تو در عرصه قیامت

آنگاه عفو کردن زین حرف‌های واهی‏

این گفته‏‌های من هم از جان خسته سر زد

گر سر به ره ادب نیست این فیض و عذرخواهی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

دانم دلت ببخشد بر عجز شب‌نشینان

گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۱۰

دانم دلت ببخشد بر اشک شب‏نشینان

گر حال ما بپرسی از باد صبحگاهی»

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حافظ

ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۱

در طلعت تو پیدا انوار پادشاهی

در غیبت تو پنهان صد حکمت الهی

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حافظ

ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده

صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی

بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم

[...]

فیض کاشانی

در طلعت تو پیدا انوار پادشاهی

در غیبت تو پنهان صد حکمت الهی

حافظ که خوب گفتست این هشت بیت اینجا

مانا که آمدست آن در وصف تو کماهی

«کلک تو بارک اللّه بر ملک دین گشاده

[...]

غروی اصفهانی

در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی

جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی

گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد

کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی

پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست

[...]

شهریار

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی

لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی

آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج

ماه است و هرگزش نیست پروای بی‌کلاهی

افسون چشم آبی در سایه‌روشنِ شب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه