لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
فیض کاشانی

ز در درا و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

ستاره شب هجران نمی‏فشاند نور

به آفتاب رخت روز ما منور کن

برون خرام و برافروز عالمی ز رخت

سخن بگوی و جهان پر ز درّ و گوهر کن

بگو به خازن جنت که خاک مجلس ما

به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن

چه لاله داغ دل و اشک‏های خونین بین

بیا بیا و تماشای باغ و منظر کن

طمع به وصل شما حدّ چون منی نبود

حوالتم به یکی از نقاط دیگر کن

ز زهد خشک به جائی نمی‏رسی ای فیض

به روز شربت وصلش دهان ما تر کن‏

به آب تقوی و طاعت به کار تخم ولاش

دماغ را ز گل باغ دل معطر کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جهان ملک خاتون

برآ به بام و رخت همچو شمع خاور کن

ز آفتاب رخت عالمی منوّر کن

ز حلقه ی دهنت چرخ حلقه در گوشست

بیا به لطف و فصاحت جهان مسخّر کن

شبی به کلبه احزان ما درآی از لطف

[...]

حافظ

ز در در آ و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز

پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن

به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان

[...]

صوفی محمد هروی

ز در درآ و شبستان ما منور کن

دماغ مجلس روحانیان معطر کن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
صائب تبریزی

دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن

ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن

مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار

تلاش صحبت آن آفتاب انور کن

مبر به کوی خرابات دردسر زنهار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیض کاشانی

ز در درا و شبستان ما منور کن

هوای مجلس روحانیان معطر کن

ستاره شب هجران نمی‏فشاند نور

به آفتاب رخت روز ما منور کن

برون خرام و برافروز عالمی ز رخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه