به خاک پای امام و به حق نعمت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است
گناه سوز بود آتش محبت او
اگر به معصیت آلوده گشت دامن من
چه باک، پاک بود طاعتش به همت او
دمی خفاش گر افسرد غنچه دل را
شکفته میشود از نوبهار دولت او
بود زمین و زمان از قدوم او خرم
که او خلیفه حق است و دست قدرت او
چو دست بر سر ترسو نهد شجاع شود
بخیل حاتم طی گردد از کرامت او
مطیع و عاصی خرد و کلان و ضیع و شریف
برند بهره ز فیض زلال رحمت او
از آن پر است دل فیض از ولای امام
که از نخاله طین وی است طینت او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش امام و نعمتهای او میپردازد. شاعر ابراز میکند که تمام آرزوهای او خدمت به امام است و حتی اگر گناهکار باشد، آتش محبت امام او را میسوزاند و نجات میدهد. بهشت به خاطر محبت امام، برای گناهکاران نیز ممکن است جلب کند. امام به عنوان خلیفه حق، زمین و زمان را زنده و شاداب میکند. او میتواند ترس را به شجاعت تبدیل کند و بخیلترین افراد را به بخشندگی وادارد. همه افراد، اعم از کوچک و بزرگ، از رحمت امام بهرهمند میشوند و دل شاعر پر از محبت و ولای امام است.
هوش مصنوعی: به خاک پای امام و به حق نعمت او که در دل من جز آرزوی خدمت به او نیست.
هوش مصنوعی: بهشت، هرچند مکانی برای افراد گناهکار نیست، اما آتش عشق و محبت او میتواند گناهان را بسوزاند.
هوش مصنوعی: اگر به گناه افتادم و دامنم آلوده شد، نگران نباشید، زیرا عبادتم به خاطر تلاش او، همیشه خالص و پاک است.
هوش مصنوعی: اگر خفاش یک لحظه غمگین شود، دل غنچهوارش به خاطر رسیدن بهار و دوران خوب، شکفته و باز میشود.
هوش مصنوعی: زمان و مکان به خاطر حضور او شاداب و سرزنده شدهاند، زیرا او نماینده حق است و قدرت او واضح و ملموس است.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به فردی که ترسو است اعتماد و محبت نشان دهد، آن فرد جرأت پیدا میکند. همچنین، فردی که بخیل است میتواند با نیکی و سخاوت بخیل بودن خود را کنار بگذارد و به خوبیهایش افزوده شود.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه بزرگ و چه کوچک، چه کمدرآمد و چه ثروتمند، از رحمت پاک و زلال او بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: دل کسی که از نعمت وجود امام برخوردار است، به اندازهی خود او سرشار از محبت و ولایت اوست، تا جایی که وجود او از ریشهی وجود امام نشأت میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او
ربودن دل عشاق گشته صنعت او
چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم
اگر نبینم روزی جمال طلعت او
همیشه سوی وفای ویست رغبت من
[...]
من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او
که مست و بیخودم از چاشنی محنت او
اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست
که همچو چنگم من بر کنار رحمت او
ز من نباشد اگر پردهای بگردانم
[...]
غلامِ پیرِ خراباتم و طبیعتِ او
که نیست جز می و شاهد حریفِ صحبتِ او
در آن زمان که نی ماه غبار خواهد بود
نشسته باشم بر آستانِ خدمتِ او
چو نیست در کفِ زاهد بِضاعَتِ اِخلاص
[...]
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
[...]
نگار من که میان بستهام به خدمت او
هزار شکر که مستظهرم به همَّت او
اگرچه در قدمش همچو سایه بیقدرم
ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او
لبش به دور ازل جرعهای به ما بخشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.