چون نوبت وجود به ابدان ما رسید
این کار ز آفرینش آدم شد ابتدا
پروردگار سوی ملائک خطاب کرد:
خواهم یکی خلیفه کنم در زمین به پا
گفتند ای علیم حکیم بزرگوار
تسبیح میکنیم تو را صبح و شام ما
در خلق آدم است چه حکمت که در زمین
کارش به جز فساد نه و ریزش دما
گفتا که اعتراض، شما را نمیرسد
جز ما خبر ندارد از اسرار کار ما
مشتی ز خاک سوی من آرید از زمین
تا ز آب و گل کنم جسد آدمی به پا
رفتند سوی خاک و ربودند از آن کفی
با گیر و دار و محنت و با چند ماجرا
کردش به دست خویش چهل صبحدم خمیر
تا قابل حیات شد و مسکن قوا
قالب چو شد تمام و در او نفخ روح شد
زد عطسهای و گفت: لک الحمد ربنا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره آفرینش آدم و خلقت انسان از خاک است. زمانی که خداوند اراده کرد که انسانی به عنوان خلیفهاش در زمین بیافریند، به ملائکه اعلام کرد. ملائکه با تسبیح و تمجید خداوند به این کار اعتراض کردند و نگران فساد و خرابکاری بشر بودند. خداوند به آنها پاسخ داد که فقط او از اسرار کار خود باخبر است. سپس خداوند از ملائکه خواست که خاکی از زمین بیاورند تا او بتواند آدم را از آن بسازد. ملائکه خاک را آوردند و خداوند با دست خود آن را به صورت آدم درآورد و در او روح دمید. سپس آدم به حیات درآمد و نخستین کلمات حمد و شکر را گفت.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به وجود آمدن جسمهای ما رسید، این مسئله آغاز خلق انسان بود.
هوش مصنوعی: خداوند به فرشتگان فرمود: میخواهم در زمین کسی را به عنوان جانشین و خلیفه قرار دهم.
هوش مصنوعی: گفتند ای عالم و خردمند بزرگ، ما در صبح و شام تو را تسبیح و ستایش میکنیم.
هوش مصنوعی: در آفرینش انسان چه راز و حکمت نهفته است که در زمین جز فساد و کاهش دما اثر دیگری ندارد؟
هوش مصنوعی: او میگوید که شما حق اعتراض ندارید و فقط ما هستیم که از رازهای کار خود مطلع هستیم.
هوش مصنوعی: از زمین مقداری خاک به من بیاورید تا از آب و گل، جسمی برای انسان بسازم.
هوش مصنوعی: آنها به سوی خاک رفتند و از آنجا با مشکلات و چالشها و با چندین ماجرای سخت، مقداری از آن را برداشتند.
هوش مصنوعی: او با دستان خود چهل بار صبحگاه خمیر را آماده کرد تا برای زندگی و محل سکونت قوای زندگی مناسب شود.
هوش مصنوعی: زمانی که بدن کامل شد و روح در آن دمیده شد، عطسهای زد و گفت: ستایش مخصوص پروردگار ماست!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.